آشنایی با بیماریهای روحی و جسمی و نحوه درمان

معرفی کامل و عوامل ایجاد کننده و روشهای جدید درمان

آشنایی با بیماریهای روحی و جسمی و نحوه درمان

معرفی کامل و عوامل ایجاد کننده و روشهای جدید درمان

خودکشی و راهکارهای مقابله

  

اگر در حال ورود به دوره افسردگی باشید متاسفانه احتمال اینکه به فکر پایان دادن به زندگی‌تان بیفتید زیاد است. ممکن است این افکار تمام مدت با شما باشد اما با وخیم‌تر شدن افسردگی‌تان بیشتر و جدی‌تر شود و همراه با آن نگرانی و  اضطرابتان هم افزایش یابد.

برای بعضی‌ها حس خودکشی محدود به دوران افسردگی‌شان نمی‌شود بلکه همیشه با آنهاست. بیماری می‌گفت: «می‌دانم که یک روز خودم را خواهم کشت. دیر یا زود این کار را می‌کنم، فقط معلوم نیست کی.»

 خودکشی و راهکارهای مقابله

خودکشی ممکن است اقدامی ناگهانی باشد یا با یک برنامه‌ریزی دقیق انجام شود.  اقدام به خودکشی معمولا در دوره افسردگی یا در دورهٔ ترکیب افسردگی- شیدایی صورت می‌گیرد. اما در مواردی هم افراد مبتلا به اختلال دو قطبی در دورهٔ شیدایی و در حالت روان‌پریشی به صورت غیرمنتظره یا ناگهانی دست به خودکشی می‌زنند. 
برخی آمارها نشان می‌دهد احتمال اقدام به خودکشی در میان افراد دوقطبی 15 برابر بیشتر از دیگر افراد جامعه است. حدوداً 15 درصد از افراد دوقطبی در اثر خودکشی می‌میرند و از هر سه نفر یک نفر حداقل یک بار در زند‌گی‌ دست به خودکشی می‌زند.

متاسفانه افکار و احساسات تمایل به خودکشی بخشی از بیماری دوقطبی و مربوط به مکانیزم‌های ژنتیکی و بیولوژیکی آن است. می‌دانیم افرادی که اقدام به خودکشی می‌کنند یا موفق به خودکشی می‌شوند میزان سروتونین در مغزشان پایین‌تر از حد طبیعی است. به بیان دیگر تمایل به خودکشی ناگهانی تحت‌تاثیر اختلال در فیزیولوژی دستگاه عصبی‌‌ شما در اثر این بیماری است و ربطی به ناکامی و ضعف شخصیتی‌تان ندارد.

بنابراین نباید فکر کنید که تنها شمایید که فکر خودکشی به سرتان زده و از آن شرمنده باشید.

 اصولا تمام کسانی که اختلال دوقطبی دارند به نوعی درگیر فکر خودکشی هستند. در واقع بسیاری از کسانی که اختلال دو قطبی ندارند هم به خودکشی فکر می‌کنند حتی اگر شده به صورت گذرا. اما مبتلایان به این اختلال مکرراً و با جدیت بیشتری درگیر این افکار هستند و احتمال اینکه به آن جامهٔ عمل بپوشانند بیشتر است. (مثلا به خودکشی با قرص در زمانی معین فکر می‌کنند.) پزشکی می‌گوید یکی از مراجعانش این مطلب را این طور بیان کرد:«برای من فکر خودکشی مثل شنیدن برنامه یک شبکه رادیویی است که همیشه روشن است ولی روی موج درستش نیست و صداها واضح نیستند اما وقتی خیلی افسرده می‌شوم همه چیز کاملا واضح شنیده می‌شود انگار کسی آن را روی موج درست تنظیم کرده باشد.» بعضی‌ها واقعا می‌خواهند بمیرند اما بیشتر افراد دوقطبی می‌خواهند از دردهای روانی، عاطفی و جسمی که در هنگام افسردگی و اضطراب حس می‌کنند رها شوند و یا از شرایط غیرقابل تحمل زندگی نجات پیدا کنند. وقتی افسردگی روبه وخامت می‌رود و دچار ترس و تشویش می‌شوید، دلتان نمی‌خواهد که بمیرید اما حس می‌کنید خودکشی تنها راه نجات از این حس‌های غیرقابل تحمل است.

با وجود این تمایل به خودکشی هر قدرهم جدی باشد با درمان دارویی قابل کنترل است. شواهد زیادی هست که درمان بلندمدت با لیتیوم، تمایل یا اقدام به خودکشی را کاهش می‌دهد. داروهای ضدافسردگی، ضدروانپریشی و ضدتشنج می‌توانند پرخاشگری و تشویشی را که به خودکشی ختم می‌شود، کاهش دهد.

عوامل افزاینده خطر خودکشی

شما باید عواملی را که احتمال خودکشی یا آسیب زدن به خودتان را افزایش می‌دهد بشناسید. به این ترتیب می‌توانید به کمک پزشکتان تشخیص دهید که چقدر احتمال خودکشی‌تان جدی است. اگر قصد تغییر پزشکتان را هم دارید این عوامل را با او در میان بگذارید تا بتواند میزان خطر را تشخیص داده و در شرایط بحرانی به شما کمک کند.

عواملی که احتمال خودکشی را افزایش می‌دهند عبارتند از:

-          مرد بودن

-          ابتلا به اختلال دوقطبی و همزمان مصرف الکل یا موادمخدر (مصرف این مواد نه تنها موجب بدترشدن حال شخص می‌شود بلکه باعث می‌شود داروهای تثبیت کننده مود را هم مرتب مصرف نکند و یا وقتی که به فکر خودکشی می‌افتد از کسی کمک نخواهد.)

-          در مواردی که مدت زیادی از شروع بیماری نمی‌گذرد و شخص فقط چند بار دوره‌های بیماری را تجربه کرده است.

-          بروز حمله‌های عصبی، تشویش، بیقراری و نشانه‌های دیگر اضطراب شدید

-          پیشینه رفتارهای ناگهانی مثل رانندگی بی‌محابا و طغیان‌های عصبی شدید

-          به تازگی در بیمارستان بستری شدن

-          سابقه اقدام به خودکشی

-          سابقه اقدام به خودکشی یا اعمال خشونت آمیز در یک یا چند نفر از خویشاوندان شخص

-          تجربهٔ یک واقعهٔ سخت و تنش‌زا مثل طلاق یا مرگ اعضای خانواده

-          دوری از خانواده و دوستان

-          عدم دسترسی راحت به روانپزشک و مشاور و یا نداشتن امیدی به آینده و یا حس اینکه دلیل محکمی برای ادامه زندگی وجود ندارد. (مثل مسئولیت بزرگ کردن فرزندان)

-          داشتن برنامه‌ای مشخص (مثلا مصرف قرص یا شلیک کردن یا پریدن از ارتفاع) و امکان عملی کردنش (دسترسی به قرص یا اسلحه)

 

اگر حس خودکشی دارید حتما به روانپزشک، روانشناس و اعضای خانواده یا افراد مهم زندگی تان اطلاع دهید. اگر یک یا چند تا از این عوامل افزاینده خطر را دارید باید حتما این کار را بکنید.

از ترس نگران کردن یا جریحه‌دار کردن احساسات اطرافیان‌ تمایل‌تان به خودکشی‌ را مخفی نکنید. معمولا افراد به همین دلایل این مساله را با کسی در میان نمی‌گذارند. شرط احتیاط این است که حتی اگر مطمئن نیستید که تمایل‌تان به خودکشی‌ چقدر جدی است باز این مساله را با پزشک و نزدیکان‌تان در میان بگذارید. بعداً به این موضوع خواهیم پرداخت که پزشک یا نزدیکان‌ در این شرایط چگونه می توانند کمک‌تان کنند.

استراتژی (شماره ی 1:

 وسایلی را که با آنها میتوانید به خود آسیب بزنید را از خود دور کنید.
یک اقدام کاربردی که می توانید بلافاصله انجام دهید، این است که چیزهایی را که ممکن است از آن برای خودکشی استفاده کنید، از دسترس دور کنید. این چیزها شامل انواع اسلحه، قرص خواب، انواع سم، طناب و چاقوهای تیز می شود.

آنها را به یک دوست قابل اعتماد، که در نزدیکی شما زندگی نمی کند، یا حتی به روانپزشک یا روانشناس خود بسپارید. برای جلوگیری کردن از اوردوز {مسمومیت ناشی از مصرف بیش از حد دارو} ، فقط دوز مورد نیاز 2 روز را در خانه نگه دارید، و بقیه را به دوست یا خویشاوند، یا دکتر خود بسپارید تا موقعی که نیاز دارید به شما برگرداند. گرچه ممکن است این اقدام عملی سطحی و روبنایی به نظر برسد(به هر حال، شما با این کار فقط دارید از ابزار خودکشی خلاص میشوید نه افکار)، ولی احتمال اینکه شما واقعا به خود آسیب بزنید یا مرتکب خودکشی شوید را به مقدار بسیار زیادی کم میکند. به طرز مشابهی، محدود کردن دسترسی شما به وسایلی مانند اسلحه، باعث کاهش احتمال استفاده ی شما از آن علیه خودتان و دیگران می شود.

استراتژی شماره ی 2:

 فورا به روانشناس یا روانپزشک خود مراجعه کنید.

اگر نوبت بعدی شما با روانپزشک یا روانشناس، تا چند هفته ی بعد فرا نمی رسد، با آنها تماس بگیرید و اطلاع دهید که در خطر هستید، یا از یکی از اعضای گروه حمایتی خود ( شامل نزدیکان و دوستان مورد اعتماد) بخواهید که آنها را مطلع کند.

استراتژی شماره ی 3:

 از گروه کمکی خود استفاده کنید. اعضای گروه کمکی شما می توانند به شما کمک کنند تا از وخیم تر شدن وضعیت شما تا رسیدن به یک دوره ی جنون کامل جلوگیری کنند. همچنین، هنگامی که احساس تمایل به خودکشی می کنید، اعضای گروه کمکی می توانند مفید باشند.

غلبه بر افکار و احساسات میل به خودکشی

زمانی که افکار مربوط به خودکشی به شما دست می دهند، ارتباط و پشتیبانی دیگران برای جلوگیری از وخیم تر شدن وضعیت بسیار حیاتی است.
توجه کنید که زمانی که در افسرده ترین وضعیت و دارای بیشترین میل به خودکشی هستید، رد کردن پیشنهاد کمک در شما محتمل تر است. در چنین زمانی شما احساس شکنندگی و آسیب پذیری بیشتری خواهید کرد و انتظار دارید که دیگران شما را نپذیرند. افکاری مثل   "کسی نمیتونه به من کمک کنه، دوباره الکی ناامید  می شم، حتی ممکنه بدترهم بشم  " به ذهن شما راه پیدا کرده و حس ناامیدی شما را تقویت خواهند کرد. ممکن است که کم کم باور کنید که "من در این مشکل تنهای تنها هستم، هیچکس نمیتونه به من کمک کنه ". بسیارمهم است که با جستجوی کمک و پشتیبانی از دیگران با این افکار مبارزه کنید، هرچند این درخواست کمک در ابتدا حس بسیار بدی به شما بدهد. دلایل اینکه با دیگران بودن در شما احساس بدتر شدن را ایجاد میکند را ارزیابی کنید. در هر صورت، تلاش شما برای دریافت یاری از دیگران، باعث ایجاد شفقت میشود، که این به نوبه ی خود درد و رنج شما را آرام خواهد کرد .

وقتی شروع به احساسِ میل به خودکشی می کنید چه کسی می تواند به شما کمک کند؟

 اگر برای مدتی است که احساس افسردگی و اضطراب کرده اید، آیا به نزد کسی بروید که وقتی نیاز داشتید که "خود را خالی کنید" به نزدش می رفتید؟ آیا این فرد(یا افراد) قادر بوده اند که مشکلات مهم را مشخص، و راه حل های احتمالی در اختیار شما بگذارند، بدون اینکه وضع شما را بدتر کنند؟ آیا شما قادر بوده اید که با اعتماد کردن به این فرد و محرم راز قرار دادن او، احساس کنید که به او نزدیک تر شده اید؟ یکی از نکات مثبتِ اندکِ افسردگی این است که باعث برقراری ارتباطاتی بین شما و دیگران می شود که در حالت عادی برقرار نمی کردید.

استراتژی شمارهٔ 4

مرور دلایلتان برای زندگی

 

بخشی از روند خودکشی ذهنی است به همین دلیل است که در برابر هجوم افکار و احساسات  خودکشی رفته رفته خود را می‌بازید. افراد در اوج استیصال شروع می‌کنند به سنجیدن خودکشی، به عنوان راه نجات، و در نهایت باور می‌کنند که هرگز نمی‌توانند در زندگی به نتیجه دلخواه برسند و همیشه گرفتار مشکلات وافسردگی خواهند ماند، به این ترتیب خودکشی را مطمئن ترین راه حل مسائل‌شان میابند.

بر همین اساس می‌توان به نتیجه‌ای معکوس رسید و در برابر خطر خود‌کشی ایمن شد، فقط باید باور کنید که می‌توانید از پس مشکلات بر بیایید، ارزش حقیقی زندگی را ببینید و بدانید که دیگران به وجود شما نیاز دارند. بنابراین داشتن دلایل قانع کننده برای زندگی احتمال خودکشی را از بین می‌برد.

مارشا لینهان و همکارانش با کمک افرادی که قصد خودکشی نداشتند، لیستی از "دلایل زندگی" تهیه کردند. از این افرد خواسته بودند فهرستی بنویسند از:دلایلی که باعث شد، در حالی که تمایل داشتند، خودشان را نکشند؛ آنچه باعث می‌شود دیگر به این کار فکر نکنند و آنچه تصور می‌کنند دیگران را از این کار باز می‌دارد. مثلا عواملی چون: باور به این که می‌توان از سد مشکلات گذشت و داشتن حس مسئولیت نسبت به خانواده و فرزندان، می‌تواند افراد را از اقدامی جدی به قصد خودکشی باز‌دارد.

پیش ازبه کار بستن این استراتژی ظاهراً ساده، نکاتی را باید رعایت کنید، از جمله تهیه لیست دلایلتان برای زندگی پیش از آنکه تمایل به خودکشی پیدا کرده باشید چرا که افراد با چنین تمایلاتی بعید است بتوانند به راحتی دلیل مثبتی برای ادامه زندگی پیدا کنند. پس وقتی حالتان خوب است دلایلی را که فکر میکنید نباید، در صورت تمایل، دست به خودکشی بزنید در لیستی بنویسید و نگه دارید، تا در صورت نیاز بتوانید آن را مرور کنید.

تهیه این لیست را با انتخاب گزینه‌های زیر که در مورد شما صدق می‌کند، شروع کنید. در جای خالی هم دلایل خودتان را که مطرح نشده است، اضافه کنید. بهتر است این کار را وقتی به ثبات رسیده‌اید یا خیلی افسرده نیستید انجام دهید زیرا در حالت افسردگی مشکل بتوانید دلایلی را که در حالت طبیعی ممکن است انتخاب کنید، تائید کنید.

 

 

لیست دلایل زندگی

 

چرا دست به خودکشی نخواهید زد حتی اگر تمایل به این کار داشته باشید؟ یا اگر کسی چنین پیشنهادی به شما بدهد؟ دلایل خود را از لیست زیر انتخاب کنید.

 

¨      در قبال خانواده‌ام مسئول هستم.

¨      می‌توانم یاد بگیرم از عهدهٔ مشکلاتم بر بیایم.

¨      می‌توانم زندگی‌ام را تغییر دهم و سرنوشتم را خودم تعیین کنم.

¨      باور دارم مرگ دست خداوند است.

¨      ازمرگ می‌ترسم.

¨      می‌خواهم بزرگ شدن فرزندان‌ام را ببینم.

¨      این تنها شانسم برای زندگی است و نباید آن را از خودم بگیرم.

¨      برنامه‌هایی دارم که می‌خواهم به آن‌ها تحقق ببخشم.

¨      هر قدر هم که حالم بد باشد می‌دانم که می‌گذرد.

¨      خانواده‌ام را خیلی دوست دارم و نمی‌توانم ترکشان کنم.

¨      می‌ترسم نقشه‌ٔ خودکشی‌ام شکست بخورد.

¨      می‌خواهم از فرصت‌ها و امکاناتی که زندگی در اختیارم می‌گذارد به تمامی بهره ببرم. هنوز چیزهای زیادی است که تجربه نکرده‌ام.

¨      بی‌انصافی‌‌ است که فرزندانم را رها کنم که تا به دست غریبه‌ها بزرگ شوند.

¨      کسی در زندگی‌ام است که دوستش دارم.

¨      الآن وضعیتم تثبیت شده و تمایلی به خودکشی ندارم.

¨      اعتقادات مذهبی‌ام اجازهٔ چنین کاری را به من نمی‌دهند.

¨      با خودکشی لطمهٔ جبران ناپذیری به فرزندانم می‌زنم.

¨      با این کار رنج زیادی به خانواده‌ام تحمیل می‌کنم، نمی‌خواهم آن‌ها عذاب بکشند.

¨      نگران قضاوت دیگران دربارهٔ خودم هستم.

¨      به نظرم این کار غیر اخلاقی است.

¨      خیلی کار‌ها مانده که هنوز انجام نداده‌ام.

¨      شجاعت روبه‌رو شدن با زندگی را دارم.

¨      از عمل کشتن می‌ترسم (درد، خون، رفتار خشونت‌آمیز)

¨      چیزی با این کار درست نمی‌شود.

¨      دیگران مرا آدمی ضعیف‌ و خودخواه خواهند دانست.

¨      نمی‌خواهم دیگران فکر کنند نمی‌توانم از پس زندگی‌ بربیایم.

¨      نمی‌خواهم خانواده‌ام بعد ازمرگ من احساس گناه کنند.

دلایل خودتان را برای زندگی به لیست اضافه کنید:

 استراتژی شمارهٔ 5


برنامه پیشگیری از خودکشی

نشانه‌های اولیه و معمول خطر شروع افسردگی‌تان را بنوسید.


در صورت بروز این نشانه‌ها یا اقدامات و تمایلات خودکشی، چه کارهایی از دستتان بر می‌آید؟ آن‌ها را از لیست زیر انتخاب کنید.

1-      تمام سلاح‌های خطرناک را از دسترس خود خارج کنید.

2-      با روانپزشک و روانشناس‌تان تماس بگیرید و بخواهید قرارملاقاتی فوری و اورژانسی را برایتان ترتیب دهند.

3-      برنامهٔ رفتاردرمانی فعالیت محور را اجرا کنید و خودتان را با فعالیت‌های مفید و رضایت‌بخش سرگرم کرده و حواستان را پرت کنید.

4-      در مقابل هجوم افکار منفی با روش باز‌سازی شناختی مقاومت کنید.

5-      از دوستان نزدیک و اعضای خانواده کمک بخواهید و به آن‌ها قول بدهید که اگر در مواقعی نتوانستند به شما رسیدگی کنند، به خودتان آسیب نمی‌رسانید.

6-      تمرین‌های ریلکسیشن و مدیتیشن انجام دهید.

7-      ورزش کنید.

8-      به معنویات و مذهب تکیه کنید.

9-      دلایلتان را برای زندگی دوره کنید.

 

چه کار‌هایی از دست پزشک و روانشناستان بر می‌آید؟ آن‌ها را از لیست زیر انتخاب کنید.

1-      فورا شما را ملاقات کنند.

2-      برنامه دارویی‌تان را اصلاح کنند.

3-      در صورت نیاز ترتیب بستری شدنتان را بدهند.

4-      شما را از علل بروز و تأثیرات تمایلات خودکشی بر خودتان و دیگران، آگاه کنند.

5-      همراه با شما راه‌کار‌های رفتاردرمانی را اجرا کند تا بتوانید افکار و احساسات رنج‌آورتان را کنترل کنید.

 

چه کارهایی از دست نزدیکانتان بر می‌آید؟ آن‌ها را از لیست زیر انتخاب کنید.

1-      شنوندهٔ خوبی باشند،‌ احساساتتان را تأیید کنند و پیشنهاداتشان را بیان کنند.

2-      از قضاوت یا نقد کردنتان بپرهیزند.

3-      سعی کنند با سرگرمی‌هایی که برای دو طرف لذت‌بخش باشد، حواستان را پرت کنند.

4-       مسئولیت‌هایی مثل نگه‌داری از کودکان ممکن است در شرایط فعلی برایتان طاقت فرسا باشد یا در به انجام رساندنشان مشکل داشته باشید. آن‌ها می‌توانند تا حدی بار این مسئولیت‌ها را از دوشتان بر‌دارند.

5-      کنارتان بمانند تا زمانی که احساس امنیت کنید.

6-      با پزشکتان تماس بگیرند و برایتان وقت ملاقات بگیرند.

7-      در صورت نیاز شما را به بیمارستان برسانند.

8-      آماده باشند در شرایط بحرانی، سلاح‌ها و قرص‌ها را از دسترستان خارج کنند.

لیستی تهیه کنید از نزدیکانتان که در صورت نیاز از شما حمایت خواهند کرد و در مقابل هر کدام با یادداشت کردن شماره‌ٔ گزینه‌های 1تا8 تعیین کنید چه کارهایی ممکن است از دستشان بر بیاید ( در صورت امکان بیشتر از یک شماره یادداشت کنید).


نام و تلفن دکترهایتان را یادداشت کنید.

چه انتظاری از روانپزشک خود داشته باشم؟


 

اگر می‌ترسید با افشای تمایلتان به خودکشی پزشکانتان را (روان پزشک و یا روان درمانگر) نگران کنید، این حس‌تان را هم با آنها در میان بگذارید، به احتمال زیاد متعجب خواهید شد که با چه آمادگی بالایی به موقعیت‌تان توجه نشان می‌دهند. مطمئنا روان‌درمانگر یا پزشکتان مراجعان زیادی با تمایلات خودکشی داشته و بهترین کار این است که حقیقت را بداند حتی اگر تصمیمی برای تجدیدنظر و بازنگری در برنامه درمانی‌تان نداشته باشد. شاید شرایطتان باعث شود پزشکتان در روش درما‌نی‌ که در پیش گرفته احساس ناکامی کند اما شما مسئول احساسات او نیستید بلکه مهم این است که احساس یاس و ناامیدی تان‌را با صراحت با او در میان بگذارید.

احتمالا پزشک برنامهٔ دارویی‌‌تان را بازبینی خواهد کرد. از جمله کارهایی که می‌تواند انجام دهد این است که یک داروی ضد افسردگی به داروهایتان اضافه کند یا اگر پیش از این، چنین دارویی مصرف می‌کردید نوع آن را عوض کند، دوز داروی تثبیت‌کنندهٔ خلق را بالا ببرد و یا تثبیت‌کننده‌ٔ دیگری را اضافه کند. در موارد استثنایی هم ممکن است شوک‌درمانی را توصیه کند.

اگر علائم بارزی از اضطراب، تشویش و روان پریشی هم داشته باشید، ممکن است برخی داروهای خاص ضد‌ روان‌پریشی یا بنزودیازپین‌ها را به برنامه معمول دارویی‌تان اضافه کند. گاهی با کنترل و درمان دارویی اضطراب و تشویش، تمایل به خودکشی کم می‌شود.

سعی کنید نسبت به سرعت اثر بخشی دارودرمانی واقع بین باشید.‌ البته پشت سر گذاشتن مرحله آزمون و خطا و جایگزینی داروها تا تنظیم برنامه دارویی عذاب آور است مخصوصا وقتی که مایوس و بد بین هم شده اید و اگر تغییرات اولیه در برنامه دارویی‌تان به نتیجه مورد نظر نرسید ممکن است به فکر رها کردن درمان بیفتید.

 بعد از تنظیم شدن برنامه دارویی‌تان مطمئناً وضعیت ناامیدی و تمایل به خودکشی‌تان از بین خواهد رفت، اما چند هفته‌ای طول می‌کشد تا شدیدترین علائم هم از بین بروند. با این همه بارها شاهد بوده ام که تغییراتی کوچک در برنامه دارویی افراد چه تاثیر باورنکردنی بر افرادی با ریسک بالای خودکشی داشته است. جرارد 48 ساله، بیماری مبتلا به اختلال دو قطبی، خودش را در گاراژ حبس کرده و ماشینش را روشن کرده بود تا خودکشی کند.

 

بعد از گذراندن مدت کوتاهی در بیمارستان، پزشکش داروی ضد افسردگی پاروکستین (پاکسیل) را به داروی تثبیت کننده‌اش اضافه کرد. به سرعت فکر و تمایلش به خودکشی رو به کاهش رفت و و سرانجام افسردگی‌اش هم از بین رفت، البته نه به همان سرعت.

اما روان ‌درمانگر‌تان چه رویه درمانی را در پیش خواهد گرفت؟ پاسخ این پرسش بستگی به این دارد که گرایش تئوریکش چه باشد و چه مدت با شما کار کرده باشد. آنها اغلب سعی می‌کنند شما را از نظر عاطفی حمایت کنند و کمکتان می‌کنند تمایلات خودکشی‌تان را کنترل  کنید (مثلاً با تکنیک‌های پرت کردن حواس، ریلکسیشن یا بازسازی شناختی) و درد و رنجتان را تسکین می‌دهند. پزشکتان در کنار شما سابقه، رفتارها و عواقب اقدام و تمایل به خودکشی را بررسی می‌کند. بسیاری از روان‌درمانگر‌ها مخصوصاً آنهایی که گرایش به رفتار درمانی شناختی یا روش بین‌فردی دارند، معتقدند که تمایل به خودکشی وابسته به موقعیت است و واکنشی است از بین چندین واکنش ممکن نسبت به شرایط. 

نظرات 1 + ارسال نظر
یک د.قطبی یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 03:00 ب.ظ

خودکشی برای کسی که قرار است مثل حیوان با او برخورد شود، بهترین گزینه است.ما بیماران روانی تنها هزینه هستیم و شعارهای "زندگی نرمال" و... فقط بدرد خود روانپزشکان میخورد

سلام
عزیزم بیماری روانی هم مانند بیماری جسمی است و بعد مدتی بهبود خواهد یافت و زندگی طبیعی و توام با شادی و موهبت های خود ادامه پیدا می کند خودکشی نه درمان است برای بیمار و نه درمان برای اطرافیان و چیزی جز غم و درد و عدم امکان استفاده از فرصتهای زندگی و با هم بودن را از ما خواهد گرفت
لذا باید زندگی کرد با همه خوب و بدش تا امکانش رو داریم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد