آشنایی با بیماریهای روحی و جسمی و نحوه درمان

معرفی کامل و عوامل ایجاد کننده و روشهای جدید درمان

آشنایی با بیماریهای روحی و جسمی و نحوه درمان

معرفی کامل و عوامل ایجاد کننده و روشهای جدید درمان

گام‌های بهبودی برای افسردگی و اختلال دوقطبی

فراغت از علائم فقط اولین گام از درمان افسردگی یا اختلال دوقطبی است. بهبودی، یعنی بازگشت به زندگی‌ای که برایتان مهم است. بهبودی زمانی حاصل می‌شود که بیماری شما دیگر سد راهتان نباشد.

بهبودی چیست؟

بهبودی عبارتست از:
بهبودی سلامت روان سفری از التیام و تغییر است که فرد مبتلا به مشکل روانی را قادر می‌سازد در اجتماع مدنظرش زندگی بامعنایی داشته باشد درحالیکه تلاش می‌کند تا به پتانسیل کامل خود دست یابد.

 

گام بعدی در بهبودی

افسردگی و اختلال دوقطبی، اختلالات خلقی و بیماری‌های فیزیکی واقعی‌ای هستند که خلق، افکار، بدن، انرژی و احساسات شخص را تحت تاثیر قرار می‌دهند. هر دو بیماری، خصوصا اختلال دوقطبی، دوره‌های گردشی را دنبال می‌کنند؛ بدین معنی که فراز و فرود (بالا و پایین) دارند.
درمان این بیماری‌ها هم می‌تواند فراز و فرود داشته باشد. خوب شدن یک شبه رخ نمی‌دهد. اینکه بخواهید زودتر بهتر شوید یا نگران باشید که هیچوقت بهتر نشوید طبیعی است. اما بدانید که شما می‌توانید بهتر شوید و اینکه نهایتا خود شمایید که مسئول بهبودیتان هستید. کارهای زیادی هست که می‌توانید برای کمک به خودتان انجام دهید.
فراغت از علائم
فقط اولین گام از درمان افسردگی یا اختلال دوقطبی است. بهبودی، یعنی بازگشت به زندگی‌ای که برایتان مهم است. بهبودی زمانی حاصل می‌شود که بیماری شما دیگر سد راهتان نباشد. شما هستید که مشخص می‌کنید بهبودی برایتان به چه معنی‌ست.
شما حق دارید بر اساس نیازها و اهدافتان بهبود یابید. با دکترتان
درباره اینکه برای بهبودی به چه چیزی نیاز دارید صحبت کنید. دکتر شما می‌تواند درمان‌ها و داروهایی که برای شما مناسب است را فراهم کند. در طول درمان شما این حق را دارید که درباره درمان‌هایی که روی شما انجام می‌شود سوال بپرسید و درمان‌هایی را که می‌خواهید انتخاب کنید.
همچنین می‌توانید در مورد اینکه تعریف بهبودی برای وضعیت شما چیست با یک مشاور، یکی از اعضای خانواده، یکی از دوستان یا افراد دیگری که مشکل شما را دارند مشورت کنید.
تعریف شما از یک زندگی بامعنا ممکن است در مقاطع مختلف تفاوت داشته باشد. افسردگی و اختلال دوقطبی ممکن است تعیین هدف را برای شما دشوار کنند.
احتمال دارد گاهی فکر کردن به چیزهایی که برایتان مهم هستند  یا به آنها امیدوارید، غیرممکن به نظر برسد. اما در هر مرحله‌ای از بهبودی که باشید، تعیین هدف بخش مهمی از بهبودی شماست. در هر مقطعی، روی هر آنچه که می‌توانید کار کنید.

تعیین اهداف

شناسایی اهداف زندگی، بخش اصلی روند بهبودی‌ست. وقتی آینده‌ای را برای خود ببینیم، انگیزه پیدا می‌کنیم تا هرآنچه را که می‌توانیم برای رسیدن به آن آینده انجام دهیم. بسته به اینکه شما در کدام مرحله از بهبودی قرار دارید، اهدافتان می‌توانند بزرگ یا کوچک باشند.

 

از خود بپرسید:

  • چه چیزی به من انگیزه می‌دهد؟
  • به چه چیزی علاقه دارم؟
  • اگر امکانش را داشتم، چه کاری را بیشتر انجام می‌دادم؟
  • چه می‌خواهم؟
  • به چه چیز اهمیت می‌دهم؟ یا قبل از بیماریم به چه چیز اهمیت می‌دادم؟
  • دوست دارم زندگیم به چه سمتی پیش برود؟
  • چه چیزی به من لذت و شادی می‌بخشد؟
  • رویاها و آرزوهایم چه هستند؟

می‌توانید ابتدا از اهداف کوچک شروع کنید. ممکن است بخواهید در ابتدای هر روز یک هدف کوچک برای خود تعیین کنید. همینطور که در روند بهبودیتان به پیش می‌روید، به حوزه‌های مختلف زندگیتان نگاه کنید و به اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدتتان بیندیشید.

 

مثال‌هایی از اهداف کوتاه مدت:

  • برخاستن از رختخواب در ساعت خاصی از صبح
  • به اتمام رساندن یک کار خانه

 

مثال‌هایی از اهداف بلندمدت:

  • افزایش دانش و تجربه برای شغلی خاص
  • تغییر موقعیتی از زندگی (مثلا پیدا کردن یک آپارتمان)
  • بهبود رابطه با یک دوست یا عضو خانواده

به یاد داشته باشید در ابتدا اهدافتان را به گام‌های کوچک تقسیم کنید. مثلا تصور هدفی مثل «نقل مکان به یک شهر جدید» و برنامه‌ریزی یکباره برای آن کار مشکلی است. از خود بپرسید اول باید چکار کنید. برای اینکه نهایتا به آن هدف برسید، در حال حاضر چه کاری می‌توانید انجام دهید؟ این کار نه تنها شما را به هدفتان نزدیکتر می‌کند، بلکه باعث می‌شود احساس مثبتی ناشی از به انجام رساندن یک کار داشته باشید.

برای اینکه احساس بهتری داشته باشم چه کارهایی می‌توانم بکنم؟

  • تفاوت بین علائم بیماری و خودِ واقعیتان را بدانید. دکترتان می‌تواند با نشان دادن تاثیرات بیماریتان روی رفتارتان به شما کمک کند که بین هویت واقعیتان و علائم بیماریتان تمایز قائل شوید. در مورد رفتارهایی که می‌خواهید تغییر دهید با صراحت برخورد کنید و برای این تغییرات، هدف تعیین کنید.
  • به خانواده خود آموزش دهید و هر گاه ممکن است آنها را در درمان شریک کنید. آنها می‌توانند در شناسایی علائم بیماری، ردیابی رفتارها و بدست آوردن دید کلی به شما کمک کنند. آنها همچنین می‌توانند شما را تشویق کنند و به شما در برنامه‌ریزی برای مدیریت بحران‌های احتمالی آینده کمک کنند.
  • سبک زندگی سالمی را برگزینید. بهبودی به معنی سبک سالم زندگی هم هست؛ که شامل خواب منظم، تغذیه سالم و دوری از الکل، مواد و رفتارهای پرخطر است.
  • درمانی را که برای شما مناسب‌تر است پیدا کنید. با دکترتان در مورد تاثیر داروها -خصوصا عوارضی که شما را آزار می‌دهند- صحبت کنید. نموداری از خلقیات روزانه‌ی خود تهیه کنید تا بطور کامل با دکتر درباره‌ی آنها صبحت کنید. ممکن است لازم باشد دوز کمتر، بیشتر یا اصلا داروی دیگری را استفاده کنید. ممکن است لازم باشد زمان مصرف دارو از صبح به عصر تغییر کند تا با معده خالی مصرف نشود. شما و دکترتان انتخاب‌های زیادی برای امتحان کردن دارید. می‌توان عوارض را کم کرد یا کاملا از بین برد. این خیلی مهم است که قبل از هر گونه تغییر در داروها یا زمان مصرف آنها با دکترتان مشورت کنید.
  • اگر می‌خواهید دوز مصرفیتان را تغییر دهید یا مصرف داروها را قطع کنید، ابتدا با دکترتان صحبت کنید. توضیح دهید که می‌خواهید چه چیز را تغییر دهید و چرا فکر می‌کنید این اقدام به نفع شماست.

 

درمان‌های افسردگی و اختلال دوقطبی

درمان مناسب به شما کمک می‌کند تا:

  • به اهدافتان دست یابید
  • نقاط قوت و توانایی‌هایتان را بهبود ببخشید
  • بر اساس نیازهایتان برای سلامتیتان برنامه‌ریزی کنید
  • بدون حضور علائم بیماری از زندگیتان لذت ببرید

درمان می‌تواند شامل برخی یا تمام این موارد باشد: تغییر سبک رواندرمانی، داروها، سبک حمایت اطرافیان، و تغییر سبک زندگی 

 

داروهای افسردگی و اختلال دوقطبی

دکترتان ممکن است یک یا چند دارو را برای درمان علائم بیماری شما تجویز کند. این داروها می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

  • تثبیت‌کننده‌های خلق: این داروها کمک می‌کنند تا فراز و فرودهایتان کنترل شوند. برخی تثبیت‌کننده‌های خلق، ضدتشنج هم خوانده می‌شوند؛ چون برای درمان صرع نیز کاربرد دارند.
  • ضدافسردگی‌ها: این داروها به برطرف کردن علائم افسردگی کمک می‌کنند. انواع (دسته‌بندی‌های) مختلفی از ضدافسردگی‌ها وجود دارند.
  • آنتی‌سایکوتیک‌ها: این داروها در اصل برای درمان علائم مانیا (شیدایی) بکار می‌روند. حتی اگر شما دچار توهم نباشید، این داروها می‌توانند سرعت افکار مسابقه‌ای و سبقت‌جو (Racing thoughts) را کم کنند.

 

مشاوره

انواع متعددی از گفتاردرمانی وجود دارند که به شما کمک می‌کنند تا با مشکلات زندگیتان مقابله کنید و راههای جدیدی برای مقابله با بیماریتان بیاموزید. تعیین اهداف بخش مهمی از گفتاردرمانی است. گفتار درمانی همچنین می‌تواند به شما کمک کند تا:

  • بیماریتان را بشناسید
  • به ترس‌ها و احساس ناامنی‌تان چیره شوید
  • با اضطراب (استرس) مقابله کنید
  • تحلیل وقایع تلخ گذشته
  • شخصیت واقعیتان را از نوسانات خلقتان که به علت بیماری است، تمییز دهید
  • محرک‌هایی را که می‌تواند علائم بیماریتان را تشدید کنند بشناسید
  • روابطتان با دوستان و اعضای خانواده را بهبود ببخشید
  • روال روزمره‌ی پایدار و قابل اتکایی را بنا کنید
  • برای مقابله با بحران‌ها برنامه‌ریزی کنید
  • بفهمید چرا موارد مختلف شما را آزار می‌دهند و در مورد آنها چه کار می‌توانید بکنید
  • به رفتارهای مخربی مثل شرب خمر، استعمال مواد، ولخرجی و روابط جنسی پرخطر پایان دهید
  • علائمی مثل تغییر در تغذیه یا خواب، عصبانیت، اضطراب، کج خلقی و زودرنجی یا احساسات ناخوشایند را شناسایی کنید

 

 ارتباط با افرادی که مشکل شما را دارند و احساسات و رنج‌های شما را تجربه کرده و درک می‌کنند تا حد زیادی آرامش‌بخش است. حال اگر این ارتباط با آن دسته‌ای باشد که به جای گلایه‌ی مداوم و کنار گذاشتن درمان، به اینکه «بهبودی ممکن است» ایمان داشته باشند و به امید رسیدن به یک زندگی متعادل روند درمان را پی می‌گیرند، مثمر ثمرتر خواهد بود.
با یک جستجوی ساده به زبان انگلیسی متوجه می‌شوید که انجمن‌های گفتگوی
(forum) زیادی درباره دوقطبی و افسردگی روی اینترنت وجود دارد. همین سایت منبع این مقاله، بنیانگذار شبکه‌ی گسترده‌ای از گروههای پشتیبانی در سرتاسر ایالات متحده است تا افراد مبتلا و نزدیکان آنها را گرد هم بیاورد تا آنها هم به این واقعیت برسند که «بهبودی ممکن است». آموزش ببینند و به هم کمک کنند؛ به کسانی که از روند عادی زندگی به دور افتاده‌اند یا برای درمان مشکل مالی دارند کمک کنند.
احتمالا به زودی لینک تعدادی از این وبسایت‌های مفید انگلیسی‌زبان (که مطالبشان منبع فعلی ما برای این وبلاگ است) در ستون کناری وبلاگ قرار می‌گیرد.
متاسفانه در ایران و به زبان فارسی این موارد وجود ندارد. وبلاگ حاضر تلاش کوچکی‌ست که فعلا در توان ما بوده. راه‌اندازی یک انجمن اینترنتی رایگان، از نظر فنی کار پیچیده‌ای نیست. چند کلیک کافیست! اما پویاییش نیاز به افرادی دارد که گرد هم بیایند و به یکدیگر کمک کنند. هدف ما هم در این وبلاگ بعد از تولید محتوا، گردهمایی جامعه‌ی مبتلایان و پشتیبانان آنهاست. با ما ارتباط برقرار کنید تا در کنار هم این وضع را بهبود ببخشیم.

 

سبک زندگی

سبک زندگی سالم اهمیت زیادی دارد. حتی اگر علائم افسردگی یا اختلال دوقطبی، فعالیت فیزیکی، تغذیه مناسب یا خواب منظم را با مشکل روبرو کنند، شما می‌توانید به کمک بهبود سلامتیتان، حال خود را بهتر کنید. از روزهای خوبتان نهایت استفاده را ببرید. در این روزها کاری کنید که برای سلامتتان مفید باشد. حتی اگر به سادگی یک پیاده‌روی کوتاه یا خوردن کمی میوه و سبزی تازه، یا نوشتن باشد. زمانی که با دکترتان درباره تعیین اهداف صحبت می‌کنید «تغییر سبک زندگی» را هم مورد بحث قرار دهید.
شما قدرت تغییر را دارید. شما مهم‌ترین بخش برنامه‌ی بهبودیتان هستید. برنامه‌ی بهبودیتان منحصر به شخص شما خواهد بود. درست است که از بعضی اصول کلی تبعیت می‌کند اما شما و دکترتان آن را برای شخص شما طراحی می‌کنید. سبک زندگی سالم و پشتیبانی از جانب افرادی که حال شما را تجربه کرده‌اند می‌تواند به شما کمک کند تا با دکترتان راهی را به سمت بهبودی واقعی و بادوام پیدا کنید.

آیا من می توانم درحرفه ی خود موفق باشم؟


یک نظرسنجی توسط مرکز بازپروری روانی دانشگاه بوستون در سال 2008 نشان داده است که از بین 347 فرد حرفه ای و مدیر ( شامل پرستار، روزنامه نگار، وکیل، استاد ، و مدیران شرکت ها)، که تشخیص اختلال روانی جدی دریافت کرده بودند، 73% موفق شدند شغل خود را به طور تمام وقت نگه دارند. از بین این افراد 62% بیش از دو سال در پایه ی شغلی خود بوده ، و 69% ارتقای مقام گرفته بودند.  حدود 84% این افراد تخت دارودرمانی بودند و 3/2 این افراد 3 بار یا بیشتر بستری شده بودند.

علاوه بر این ها بسیاری از شرکت کننده ها در این نظرسنجی بازگشت به محل کار خود را یکی از عوامل بهبودی می دانستند.

یک گروه محقق در حوزه ی اقتصاد در سال 2010 دریافتند که افراد مبتلا به اختلال دوقطبی با احتمال بیشتری در مشاغل خلاقیتی مانند بازیگری، موزیک، یا نویسندگی استخدام می شوند بعلاوه نگاهی به لیست افراد مشهور و موفق مبتلا به اختلال دوقطبی بیاندازید 

amous People with Bipolar Disorder

 

Much of this list was obtained from the Internet. 

Actors & Actresses

Ned Beatty
Maurice Bernard, soap opera
Jeremy Brett
Jim Carey
Lisa Nicole Carson
Rosemary Clooney, singer
Lindsay Crosby
Eric Douglas
Robert Downey Jr.
Patty Duke
Carrie Fisher
Connie Francis, singer and actress
Shecky Greene, comedian
Linda Hamilton
Moss Hart, actor, director, playright
Mariette Hartley
Margot Kidder
Vivien Leigh
Kevin McDonald, comedian
Kristy McNichols
Burgess Meredith, actor, director
Spike Milligan, actor, writer
Spike Mulligan, comic actor and writer
Nicola Pagett
Ben Stiller, actor, director, writer
David Strickland
Lili Taylor
Tracy Ullman
Jean-Claude Van Damme
Robin Williams
Jonathon Winters, comedian

Artists

Alvin Alley, dancer, choreogapher
Ludwig Von Beethoven
Tim Burton, artist, director
Francis Ford Coppola, director
George Fredrick Handel, composer
Bill Lichtenstein, producer
Joshua Logan, broadway director, producer
Vincent Van Gogh, painter
Gustav Mahier, composer
Francesco Scavullo, artist, photographer
Robert Schumann, composer
Don Simpson, movie producer
Norman Wexler, screenwriter, playwright

Entrepreneurs

Robert Campeau
Pierre Peladeau
Heinz C. Prechter
Ted Turner, media giant

Financiers

John Mulheren
Murray Pezim

Miscellaneous

Buzz Aldrin, astronaut
Clifford Beers, humanitarian
Garnet Coleman, legislator (Texas)
Larry Flynt, publisher and activist
Kit Gingrich, Newt's mom
Phil Graham, owner of Washington Post
Peter Gregg, team owner and manager, race car driver
Susan Panico (Susan Dime-Meenan), business executive
Sol Wachtier, former New York State Chief Judge

Musicians

Ludwig van Beethoven, composer
Alohe Jean Burke, musician, vocalist
Rosemary Clooney, singer
DMX Earl Simmons, rapper and actor
Ray Davies
Lenny Dee
Gaetano Donizetti, opera singer
Peter Gabriel
Jimi Hendrix
Kristen Hersh (Throwing Muses)
Phyllis Hyman
Jack Irons
Daniel Johnston
Otto Klemperer, musician, conductor
Oscar Levant, pianist, composer, television
Phil Ochs, musician, political activist, poet
John Ogden, composer, musician
Jaco Pastorius
Charley Pride
Mac Rebennack (Dr. John)
Jeannie C. Riley
Alys Robi, vocalist in Canada
Axl Rose
Nick Traina
Del Shannon
Phil Spector, musician and producer
Sting, Gordon Sumner, musician, composer
Tom Waits, musician, composer
Brian Wilson, musician, composer, arranger
Townes Van Zandt, musician, composer

Poets

John Berryman
C.E. Chaffin, writer, poet
Hart Crane
Randall Jarrell
Jane Kenyon
Robert Lowell
Sylvia Plath
Robert Schumann
Delmore Schwartz

Political

Robert Boorstin, special assistant to President Clinton
L. Brent Bozell, political scientist, attorney, writer
Bob Bullock, ex secretary of state, state comptroller and lieutenant governer 
Winston Churchill
Kitty Dukasis, former First Lady of Massachusetts
Thomas Eagleton, lawyer, former U.S. Senator
Lynne Rivers, U.S. Congress
Theodore Roosevelt, President of the United States

Scholars

John Strugnell, biblical scholar

Scientists

Karl Paul Link, chemist
Dimitri Mihalas

Sports

Shelley Beattie, bodybuilding, sailing
John Daly, golf
Muffin Spencer-Devlin, pro golf
Ilie Nastase, tennis
Jimmy Piersail, baseball player, Boston Red Sox, sports announcer
Barret Robbins, football
Wyatt Sexton, football
Alonzo Spellman, football
Darryl Strawberry, baseball
Dimitrius Underwood, football
Luther Wright, basketball
Bert Yancey, athlete

TV & Radio

Dick Cavett
Jay Marvin, radio, writer
Jane Pauley

Writers

Louis Althusser, philosopher, writer
Honors de Balzac
Art Buchwald, writer, humorist
Neal Cassady
Patricia Cornwell
Margot  Early
Kaye Gibbons
Johann Goethe
Graham Greene
Abbie Hoffman, writer, political activist
Kay Redfield Jamison, writer, psychologist
Peter Nolan Lawrence
Frances Lear, writer, editor, women's rights activist
Rika Lesser, writer, translator
Kate Millet
Robert Munsch
Margo Orum
Edgar Allen Poe
Theodore Roethke
Lori Schiller, writer, educator
Frances Sherwood
Scott Simmie, writer, journalist
August Strindberg
Mark Twain
Joseph Vasquez, writer, movie director
Mark Vonnegut, doctor, writer
Sol Wachtler, writer, judge
Mary Jane Ward
Virginia Woolf

استراتژی های کمک به خود

در این قسمت به معرفی آخرین موارد مربوط به بخش اول استراتژی های خودیاری - بهبود کیفیت زندگی می پردازیم:

·         الکل و مخدرها

الکل و مخدرها ری عملکرد داروهای شما تاثیر دارند. بعضی افراد از مواد مخدر و الکل برای بهتر شدن "احساس" خود استفاده می کنند در حالیکه این مواد " خلق" شما را تخریب می کنند.

الکل معمولا به تشدید اپیزودهای افسردگی و ماری جوآنا به تشدید اپیزود های مانیا منجر می شوند

ماری جوآنا معمولا سیکل خواب را به هم می زند، توجه ، تمرکز، و حافظه ی کوتاه مدت را تحت تاثیر قرار می دهد. کوکائین و آمفتامین ها علائم اپیزودهای مختلط و مانیا را تشدید کرده و احتمال نیاز به بستری را بالا می برند.

الکل و مخدرها کاملا در جهت بهم ریختن ثبات خلق عمل می کنند.

مخدرهای سنگین مانند ال اس دی، یا کوکائین را نباید به عنوان راه فراری از افسردگی مصرف کرد.

اگر خلق شما تثبیت شده است، بدین معنا نیست که مصرف این مواد روی بیماری شما تاثیر منفی نخواهند داشت.

·         حمایت اطرافیان

حمایت اطرافیان و داشتن روابط عاطفی با افراد دیگر یکی از عوامل کمک کننده در برابر افسردگی است. چه فردی اجتماعی باشید، و چه تنهایی را ترجیح بدهید، به هنگام افسردگی معاشرت با دیگران کار سختی است.

ابتدا باید مشخص کنید چه کسانی در دایره حامیان و نزدیکان شما قرار می گیرند. برای این کار جدولی در 4 ردیف و 2 ستون تنظیم کنید. در ستون دوم شماره ی تماس هر فرد را یادداشت کنید.

1- دوستان:

 در این بخش نام کسانی را بنویسید که به عنوان "دوست " خود می شناسید. شما به این افراد اعتماد دارید یعنی با آنها صحبت می کنید و از آنها حمایت عاطفی دریافت می کنید. همچنین اینها افرادی هستند که دستکم هفته ای یک بار ملاقات می کنید.

 

2- خانواده:  

این ها افرادی از خانواده هستند که با شما معاشرت منظم دارند و شما با آنها احساس نزدیکی می کنید.

3- اولویت های اورژانس:

 اگر دچار دردسر شدید، مثلا نیاز به رسیدگی فوری پزشکی داشتید، با کدام افراد و به چه ترتیبی تماس خواهید گرفت؟

4- گروه های دیگر:

 آیا گروه خاصی هستند که در کنار آنها کمتر احساس تنهایی کنید، یا به شما در موارد خاص یا روزمره کمک رسانی کنند؟ این گروه ها می توانند شامل گروههای مذهبی، گروههای ترک اعتیاد ، یا مربوط به فعالیت های دیگر مثل هنر، ورزش، کلاس زبان، کارگاه های داستان نویسی، عکاسی، و غیره باشند.

حرف زدن از وضعتان: چه وقت از آن با دیگری سخن بگویید


چه دیروز و چه 20 سال پیش دوقطبی بودن در شما تشخیص داده شده باشد، وقت‌هایی هست که حس می کنید احتیاج دارید در مورد شرایط خود با کسی درددل کنید. دلیلی ندارد هر بار با غریبه ای مثل نوجوانی که در رستوران سر خیابان کار می کند حرف بزنید، اما گاه خانواده، دوستان و بعضی روابط خانوادگی چاره ای جز این باقی نمی گذارند.

شیوه ای که با آن از وضعیت خود با فردی دیگر حرف می زنید، کاملا بستگی به انتخاب شما دارد. از آنجا که بسیاری از مردم تا وقتی شخصا با یک اختلال روانی روبرو نشده باشند، قادر به درک آن نیستند، شوخ طبعی در چنین موقعیتی می تواند کارساز باشد.

به علاوه بهتر است به آنچه به شخص دیگر می گویید، به مواردی مانند داروها، روان درمانی، حسی که درباره ی اختلال خود دارید و تاثیرهایی که بر زندگی تان گذاشته است، دقت کنید.  بسته به موقعیتی که در آن هستید، شاید کم گویی بهترین انتخاب باشد.

اگر سوال های یک شخص باعث شد احساس ناراحتی کنید، با آرامش این احساس خود را بیان کرده و گفت و گو را تمام کنید. می توانید به آن شخص بگویید که در آن لحظه آمادگی صحبت کردن در این مورد را ندارید، اما در زمان مناسب بیشتر از این موضوع با او حرف خواهید زد.

مهم ترین مساله این است که رودربایستی نداشته باشید و تنها از چیزهایی حرف بزنید که دوست دارید با دیگری در میان بگذارید.

توصیه ی ما این است که برای صحبت کردن درباره ی اختلال دوقطبی از لحنی ساده و غیراحساساتی استفاده کنید، درست شبیه حالتی که می خواهید از یک نقص جسمی حرف بزنید.

بعضی اوقات خوب است که یک مکالمه ی خیالی را تمرین کنید. مثلا این که زانودرد دارید. در مورد آن به دیگری توضیح دهید که چطور ممکن است به خاطر این درد گاهی نتوانید در فعالیتهای جمعی مانند رفتن به کوه شرکت کنید. همچنین می توانید بگویید که بعضی وقتها درد نمی گذارد شما با دیگری دم خور شوید، اینکه این موضوع چقدر برایتان ناخوشایند است، اما مسوولیت این دوری را به عهده می گیرید، و اینکه لازم است برای پیشگیری از درد بیشتر، دارو مصرف کنید.

{توضیح من: فکر می کنم در قسمت آخر این پاراگراف در مورد چیزی غیر از زانو درد  صحبت میشه، که اون رو تغییر دادم. و همین طور جمله ی آخر رو که مربوط به الکل میشه}

اگر بتوانید این جمله ها را بدون احساساتی شدن و با لحنی ساده در مورد زانویتان بگویید (یعنی مثلا وارد جزییاتی مانند نتایج عکسهای MRI نشوید)، آن وقت از همین شیوه برای حرف زدن از اختلال دوقطبی استفاده کنید.

با این حال، کلماتی که  به کار می برید کاملا به انتخاب خودتان بستگی دارد. اگر دوست داشته باشید در هنگام صحبت از این موضوع خودتان را «دیوانه» بنامید، مشکلی نیست، به شرطی که رابطه ی میان شما به نقطه ی اعتماد و صمیمیّت رسیده باشد.

اگر دو طرف بتوانند احترام متقابل را حفظ کنند، استفاده از طنز در مورد جنبه های ناخوشایندِ موضوع باعث راحتی بیشتر در مکالمه خواهد شد. اما اگر رابطه هنوز به چنین نقطه ای نرسیده باشد، اجتناب از کلمات عامیانه، شوخی یا طنز تلخ بهتر است.

در یک رابطه ی عاطفی

معیار یک رابطه ی سالم، اعتماد است. هر چه بیشتر بتوانید به شخص مقابلتان اعتماد کنید و از رازهایتان بگویید، در رابطه ی خود، و همچنین در کنترل وضعیت تان؛ موفقیت بیشتری خواهید داشت. رازگویی رابطه و پیوند را محکمتر خواهد کرد.

طرف مقابل شما کافی است یک همراه باشد. اگر یک همراه داشته باشید که بتوانید رازهایتان را به او بگویید شما را به شدت در درمان و شرایط سخت کمک خواهد کرد، و همچنین به آن فرد امکان می دهد از آن چه بر شما می گذرد درک درستی پیدا کند. با دانستن، او برای روبرو شدن با دوره های شیدایی یا افسردگی شما آمادگی بهتری خواهد داشت و می تواند در هر دو وضعیت به شما در کنترل آنها کمک کند.

اگر درگیر یک رابطه ی عاطفی هستید اما برای پرده برداشتن از وضع خود به فرد مقابلتان اعتماد ندارید، به احتمال زیاد  یک رابطه ی اشتباه  را آغاز کرده اید.

در یک رابطه ی عاطفی نوپا

لزومی ندارد در اولین قرارتان، اختلال دوقطبی تان موضوع بحث باشد. اما هر چه به قرارهای بیشتری می روید، پرده‌برداشتن از وضعیتتان لازم خواهد شد.

اگر روند حرفهایتان به طور تصادفی به سلامتی روان کشیده شد (مثلا طرف مقابل تان از مشکلاتی در خانواده اش حرف بزند)، موقعیت خوبی برای اشاره کردن به وضیعتتان پیش آمده است.

اما این احتمال که این موضوع چنین آسان در گفتگوهایتان ظاهر شود زیاد نیست. پس باید زمان مناسبی را برای صحبت از این موضوع با آن فرد انتخاب کنید. دیر یا زود زمانی خواهد رسید که دیگر باید به اجبار به این وضعیت اعتراف کنید: متاسفانه اختلال دوقطبی موردی است که اغلب بدون میل و اطلاع قبلی ظاهر می شود.

آسان ترین راه برای آغاز صحبت در این مورد در یک مکان آرام و بدون مزاحمت دیگران است. وضعیت خود را توضیح دهید، از اینکه چه تاثیری بر شما می گذارد و همچنین کارهایی که برای درمان آن انجام می دهید، صحبت کنید. برخی افراد ممکن است در این نقطه واکنش خوبی نشان ندهند، ولی یک همراه خوب وضعیت شما را می پذیرد و شما را در تمام راه تنها نمی گذارد.

شاید اگر شما بتوانید به تنهایی وضعیت خود را کنترل کنید، مشکل خاصی پیش نیاید، اما اگر واقعا می خواهید آن فرد شریک زندگی تان شود، پرده برداشتن از اختلال دوقطبی قدم بزرگی برای ایجاد اعتماد است.

به خانواده

خانواده ی شما به شما عشق می ورزند و شما را در هرچه انجام دهید حمایت می کنند، حتی اگر گاهی این عشق را به شیوه هایی نامتعارف بروز دهند. اعضای اصلی خانواده تان باید اولین کسانی باشند که از وضعیت شما باخبر می شوند زیرا با این آگاهی حمایت آنها شما را بیشتر از آنکه فکرش را کنید، یاری خواهد کرد.

راحت ترین راه این است که اعضای خانواده را دور هم جمع کنید یا به صورت تلفنی به آنها اطلاع دهید. هیچوقت آن را به صورت یک اطلاعیه ی مهم درنیاورید که در جمع های خانوادگی، مثل مهمانی ها، اعلام شود. فایده ای ندارد که برای موضوعی مانند اختلال دوقطبی به نقل محفل دیگران تبدیل شوید.

چون اختلال دوقطبی ریشه هایی ژنتیکی دارد، تشخیص بیماری شما می تواند دیگر اعضای خانواده ی شما را در صورت تجربه ی علامت های هشداردهنده کمک کند.

اگر با برخی از اعضای خانواده تان رابطه ی چندان خوبی ندارید، در صورت عدم تمایل، لازم نیست چیزی به او بگویید.

به رئیس تان در محل کار

در کشور آمریکا، قانونی برای حمایت از افراد دچار ناتوانی های طبیعی (Americans With Disabilities Act) وضع شده است مطابق با این قانون کسی نمی تواند شما را تنها به خاطر ابتلا به اختلال دوقطبی از کار اخراج کند، مگر اینکه این وضعیت شما را از انجام وظایفتان بازبدارد یا در محیط کاری تان برای خود یا دیگران  خطری ایجاد نمایید.

آیین نامه ی استخدامی مربوط به شغل خود را مطالعه کنید تا بدانید که آیا در آن الزامی برای گفتن از شرایط تان به رئیس یا مسوول نیروی انسانی آمده است. در برخی مشاغل پرخطر مانند آتش‌نشانی یا نیروی پلیس،  ممکن است معاینه های سالیانه ای انجام شود تا معین گردد که آیا وضعیتتان ممکن است در شغلتان مخاطره آمیز باشد.

تصمیم گیری در مورد اینکه به رئیس تان در محل کار از وضعیت خود بگویید یا نه، کاملا به خودتان بستگی دارد. شاید بهتر باشد از اختلال دوقطبی خود اشاره ای به رئیس تان نکنید، مگر اینکه مطمئن باشید احتمال به مخاطره افتادن شغلتان ناشی از آن، پیش خواهد آمد.

به همکاران در محل کار

مجبور نیستید به تمام همکارانتان بگویید به چه اختلالی دچار هستید. اما ممکن است گفتن آن به چند نفر از همکاران نزدیکتان مفید باشد. به آنها نیز، مانند  بقیه موارد، در مورد اختلال خود توضیح دهید و این حق را برای خود محفوظ بدارید که هرگاه دوست نداشتید، در مورد آن حرف نزنید.

رابطه ی شما با همکارتان هر چقدر هم دوستانه باشد، یک رابطه ی حرفه ای است. پس لزومی ندارد از همه چیز را به او بگویید.  فایده ی آگاه کردن دیگران این است که آنها حال شما را بهتر می فهمند و درک بهتری از اثر این اختلال بر شرایط کاری تان به دست خواهند آورد.

در هر نوع رابطه به طور کلی

از نظر من در دوستی یا روابط حرفه ای، تنها وقتی به صحبت از این اختلال نیاز خواهد شد که امکان به خطر افتادن آن رابطه به خاطر اثرات این وضعیت زیاد باشد. اگر خطری متوجه رابطه نباشد، درست همان طور که فشارخون ربطی به دیگران ندارد، لزومی به اگاه کردن دیگران از این اختلال خود ندارید. اگر گاهی به طور تصادفی بحث به این سمت کشیده شود و دوست داشته باشید اشاره ای به خود کنید، اشکالی ندارد. حفظ حریم خصوصی شما  تصمیمی شخصی و از آن شما است