در بیماری دوقطبی، قطب افسردگی دقیقاً مخالف قطب مانیا است یعنی روحیه و رفتار و نیز افکار و اندیشه بیمار در این دو مرحله صد و هشتاد درجه با یکدیگر تفاوت دارند. توجه به علایم مراحل مانیا و افسردگی باعث پیشگیری از عود مکرر بیماری شده و فرد قادر خواهد بود به بیماری خود غلبه نماید. به موارد زیر لطفاً توجه کنید؛
۱- خلق افسرده: بیمار در فاز افسرده احساس پکری و غمگینی دارد، شاد نمی شود و چیزی او را خوشحال نمی کند. در حالی که بیمار در فاز مانیا بدون دلیل روشن و علت واضحی شاد بوده و روحیه بالایی دارد.
2- اعتماد به نفس پایین: در فاز افسرده بیمار از این که بتواند دست به کاری و اقدامی بزند هراسان است و به خود اعتماد ندارد. در فاز مانیا بیمار حتی بدون مطالعه و فراهم بودن شرایط لازم، دست به اقدامات بزرگی مانند خرید و فروش خانه، صدور چک، حتی چک های بی محل نموده و ترس از عواقب آن به خود راه نمی دهد.
3- بی علاقگی و دلمردگی: در فاز افسردگی بیمار علایق خود به کارها و فعالیت های قبلی از دست می دهد، کم کار می شود و تمایل به گوشه گیری پیدا می کند. در حالی که بیمار در فاز مانیا پرکار شده، مرتب در تقلا و تلاش است و در واقع خستگی ناپذیر می گردد.
4- بی انگیزه شدن: بیمار افسرده کشش و انگیزه لازم برای انجام کارهای حتی جاری خود را ندارد. به کارهای خود بی رغبت شده و آن ها را پشت گوش می اندازد. در فاز مانیا بالعکس تا کاری را به نتیجه نرساند آرام و قرار ندارد، تا حصول نتیجه روز و شب پیگیر کار می شود و برای تحقق آن به افراد مختلف و نهادهای زیربط مرتب سرکشی می کند.
5- افزایش خواب: در مرحله افسرده خواب بیمار افزایش می یابد و حتی اگر نخوابد تمایل دارد بیشتر وقت خود را در رختخواب بگذراند و بیشتر اوقات خسته و کسل است. همین بیمار در فاز مانیا خستگی بردار نیست، صبح تا شب فعالیت دارد. خوابش به حدود 2 تا 3 ساعت در شب کاهش یافته و فردا صبح سرحال و بدون خستگی از خواب بیدار می شود.
6- فراموشی و جریان فکر کند: بیمار افسرده به سختی فکر خود را متمرکز می سازد و به دشواری می تواند در مورد مطلبی خوب فکر کند و تصمیم بگیرد، فکر خوب کار نمی کند، حواسش پرت است. در حالی که همین فرد در مرحله مانیای بیماری به سرعت فکر کرده و تصمیم می گیرد و گاهی این افزایش سرعت فکر به ناتوانی در تفکر منسجم و هدفمند منجر می گردد. در فاز مانیا افکار در ذهن بیمار به سرعت برق جریان پیدا کرده و باعث می شوند که از یک فکر به فکر دیگر پرش کنند.
نکته قابل ذکر این است که معمولا بیمار در مرحله افسردگی بسیار ناراحت و کلافه است و دوست دارد هر چه سریع تر از دست آن خلاص شود در حالی که علایم فاز مانیا را خوشایند دانسته و از درمان فراری است. از طرف دیگر برخلاف بیمار، اعضاء خانواده اش از فاز مانیا نگران هستند چون بیمار در این مرحله دست به اقداماتی می زند که عوارض بسیاری دارد و خود و خانواده را دچار مشکل می سازد
خصوصیت مشترک ما بین افرادی که اقدام به خودکشی می کنند داشتن این باور است که خود کشی تنها راه حل غلبه بر احساسات غیر قابل تحمل است .کشش خودکشی دراین است که نهایتا به این احساسات غیرقابل تحمل خاتمه می دهد .درتراژدی خودکشی ،آشفتگی ومشکلات عاطفی به حدی شدید می گردند که فرد را دریافتن راه- های مختلف حل مشکل خود ناتوان می سازند. رحالی که راه حلهای دیگری نیز وجود دارند.
همه ما درطول زندگی احساس تنهائی ،افسردگی ،بی کسی ونا امیدی را تجربه می -کنیم .مرگ یکی از اعضای خانواده وشکست دربرقراری ارتباط از جمله مواردی هستند که اعتماد به نفس ما را تحت تأثیر قرارداده احساس بی ارزشی را در ما بوجود می -آورند.ورشکستگیهای اقتصادی نیز از جمله مشکلات عمدهای هستند که بعضی از ما در طول زندگی کم و بیش با آن مواجه میگردیم. از آنجائی که ساختار هیجانی هر شخص منحصر به فرد می باشد هرکدام ازما در شرایط مختلف پاسخهای متفاوتی میدهیم .
درتشخیص این که آیا واقعا ٌفردی قصد خودکشی دارد لازم است این موقعیت بحرانی ،از دیدفردمورد ارزیابی قرارگیرد، چرا که ممکن است موضوعی که از دید شما از اهمیت کمی برخوردار است بنظر شخص دیگر بسیار مهم باشد ویا واقعه ای که شما برای آن اهمیتی قائل نمیشوید برای شخص دیگر بسیار ناراحت کننده و مهم تلقی گردد.
بدون توجه به ماهیت بحران ،اگر کسی احساس می کند که دیگر تحمل مشکلات را ندارد خطر اقدام به خودکشی ،به عنوان راه حل جذاب برای وی وجود دارد.
علائم خطر
حداقل 70 درصد کسانی که اقدام به خودکشی میکنند قبل از اقدام ،به گونهای قصد خودشان را نشان میدهند .آگاهی از این نشانهها وحاد بودن مشکلات فرد میتواند د ر پیشگیری از چنین تراژدیهایی کمک کننده باشد. اگر شما فردی را می شناسید که در برقراری یک ارتباط هدفمند ویا رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده درموقعیت پراسترسی قرار دارد و یا حتی به دلیل شکست درامتحان دچار مشکل میباشد لازم است درصدد یافتن سایر علائم بحران برآئید.
بسیاری از افراد غالبا با ابراز جملاتی همچون " دلم می خواهد خودم را بکشم "یا " نمی دانم چه مدت دیگر می توانم این فشارها ومشکلات را تحمل کنم " ،یا اینکه "من قرصهایم را برای روزی نگهداشتهام که کارها واقعا بدتر گردد" ی" اخیرا طوری رانندگی می کنم گوئی واقعا برایم اهمیت نداردچه اتفاقی برایم پیش بیاید." دیگران را مستقیما از برنامه خود کشی خود مطلع میگردانند.بطور کلی وجود احساس افسردگی ، ابراز درماندگی ،تنهایی ونا امیدی شدید می تواند بیانگر افکار منجر به خودکشی درفرد باشد.گوش دادن به صحبتهای فرد که نشانة درخواست کمک از طرف اوست حائز اهمیت بسیاری است چرا که معمولا این گونه صحبتها تلاش نا امیدانه فرد جهت برقراری ارتباط ، دریافت کمک و درک مشکلاتش توسط دیگران می باشد.
بیشتر اوقات دررفتار بیرونی افرادی که به فکر خودکشی می افتند تغییراتی دیده میشود آنها ممکن است با بخشیدن اموال قیمتی خود ومرتب کردن کارهایشان خود را برای مرگ آماده کنند .آنها همچنین ممکن است از اطرافیان خود کناره گیری نموده الگوی خواب و خوراک خود را تغییر دهند ویا علاقهأشان را نسبت به فعالیتها یا ارتباطات گذشتهاشان از دست بدهند.
چنین تغییرات ناگهانی وشدید می تواند به عنوان زنگ خطر تلقی گردد چرا که با این تغییرات فرد خود را درموقعیتی می بیند که بزودی مشکلاتش تمام خواهد شد و به آرامش دست خواهد یافت .
باورهای غلط وحقایقی راجع به خودکشی
باور غلط : فرد باید دیوانه باشد که حتی فکر خودکشی به سرش بزند .
حقیقت : بیشتر مردم گاهگاهی درطول زندگی خود درمورد خودکشی فکر کردهاند. بسیاری از افرادی که خودکشی میکنند ویا اقدام به خود کشی حقیقت : اغلب مواقع عکس قضیه درست است ،کسانی که اقدامهای قبلی خودکشی داشتهاند بیشتر در معرض خطر خودکشی قرار دارند.برای بعضی از این افراد، خودکشی دردفعات دوم و سوم آسانتر میباشد.
باور غلط :کسانی که قصد جدی خودکشی دارند هیچ کاری را نمیتوان برای آنها انجام داد .
حقیقت :بیشتر بحرانها ی منجر به خودکشی ،محدود به زمان بوده و براساس افکار مبهم صورت گر فتهلند .کسانی که اقدام به خودکشی میکنند به نحوی قصد فرار از مشکلات را دارند .درحالی که آنها میباید مستقیما با مشکلات برخورد نموده تا بتوانند راه حلهای دیگری را بیابند .راه حلهایی که با کمک افراد علاقمند به آنها درطول بحران مطرح شده و با حمایت آنها این افراد قادر خواهند بود دقیق تر راجع به مسائل فکر کنند.
باور غلط: صحبت راجع به خودکشی می تواند ایده خودکشی را در فرد بوجود آورد.
حقیقت :بحران و آشفتگیهای هیجانی ناشی از آن ،فکر راجع به خود کشی را در ذهن فرد مستعد ایجاد نموده است .علاقمندی وصحبت مستقیم راجع به خودکشی ،این اجازه را به فرد میدهد فشار یا ناراحتی صحبت دربارة مشکلات خود را تجربه نماید که این امر میتواند منجر به کاهش اضطراب در وی گردد.این گونه صحبتها همچنین باعث میشود فردی که قصد خودکشی دارد کمتر احساس تنهایی یا انزوا داشته واحتمالا برای وی تسکین دهنده نیز باشد.
چگونه میتوان به فردی که قصد خودکشی دارد کمک نمود:
اغلب خودکشی ها را می توان با اقدامهای بجا و مناسب در مورد افراد در معرض بحران پیشگیری نمود. اگر فردی راکه قصد خودکشی دارد می شناسید لازم است اقدامات زیر را انجام دهید :
خونسرد باشید:دربیشتر موارد عجلهای درکار نیست .بنشینید و واقعا به صحبتهای فرد گوش فرا دهید وضمن درک،حمایتهای عاطفی خود را در مورد وی اعمال نمائید.
بطور مستقیم راجع به خودکشی بحث نمائید. بیشتر افراد راجع به مرگ و مردن احساسات مبهمی داشته و آماده دریافت هرنوع کمکی هستند . از صحبت یا سؤال مستقیم راجع به خودکشی ،ترس و وحشتی بخود راه ندهید.
فرد را به استفاده از روشهای حل مسئله واقدامات مثبت تشویق وترغیب نمائید بخاطر داشته باشید فردی که در موقعیت بحران عاطفی قرار دارد نمی تواند منطقی ودقیق فکر کند. اورا از هر گونه اقدام جدی وتصمیمات غیر قابل برگشت درموقعیت بحران باز دارید وراجع به تغییرات مثبتی که امید به زندگی را در وی افزایش می دهد بحث وگفتگو نمائید.
از دیگر افراد کمک بگیرید.علیرغم اینکه شما قصد کمک را دارید،سعی نکنید با ایفای نقش مشاور تمام مسئولیت را خود برعهده بگیرید .درجستجوی افرادی که بتوانند در زمینههای تخصصی به شما کمک کنند برآیید ،حتی اگر به قیمت از بین رفتن اعتماد او به شما شود.اجازه دهید فرد مشکل دار بفهمد که شما برای وی اهمیت قائلید ونسبت به او چنان علاقمندید که قصد گرفتن کمک از دیگران جهت رفع مشکلات وی را دارید.
اطلاعات ارائه شده را می توان چنین خلاصه نمودکه:
بحران منجر به خودکشی موقتی است .غیر قابل تحمل ترین دردها و ناراحتی ها نیز می توانند تحمل گردند .کمک همیشه در دسترس شماست .
برخی از افرادی که خودکشی کردهاند افراد با هوشی بودهاند که در موقعیت بحران ، انتظار بیش از حدی از خود داشته وموقتا دچار آشفتگی وپریشانی احوال شدهاند .
باور غلط : کسا نی که یک بار اقدام جدی برای خودکشی داشتهلند رغبتی برای اقدام مجدد ندارند
بهترین کار در هر بیماری، مشورت با پزشکی است که بیمار تحت نظر اوست. در نظر داشتن مداخلات دارویی و چگونگی برخورد و رعایت توصیههای پزشک در کنترل وضعیت بیمار بسیار قابل اهمیت است.
همه بیماریهای مزمن اعصاب و روان با یک عنوان قابلفهم نیستند، مثلا یک بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی مزمن ویژگیهای خاص خود را دارد و همینطور بیمار افسرده یا فردی که به بیماری اختلال دوقطبی مبتلاست یا دچار اضطراب است.
بنابراین برنامهریزیهای نوروزی و تعطیلات و مسافرت برای این بیمارها هر یک به طور جداگانه قابلتامل است.
بهترین کار در هر بیماری، مشورت با پزشکی است که بیمار تحت نظر اوست.
در نظر داشتن مداخلات دارویی و چگونگی برخورد و رعایت توصیههای پزشک در کنترل وضعیت بیمار بسیار قابل اهمیت است.
در سفر هم باید اقدامات متداولی که در خانه انجام میشود، ادامه پیدا کند. بنابراین قبل از هر تصمیمی برای سفر، نظر پزشک را مورد بیمار خاص به همراه داشته باشید.
اما به طور کلی، مشارکت بیماران مزمن در زندگی معمول به خصوص تغییر و تنوع، همیشه امری مثبت است و آنها هم از هر چیزی که نشاطآور و با هماهنگی و مراقبت باشد، لذت میبرند و روی خلق و رفتار آنها تاثیر مثبت میگذارد.
مساله همراه شدن با بیماران مزمن روانی برای سفر هم جنبه مثبت و هم جنبه منفی دارد.
تغییرات همانطور که میتوانند مثبت باشند، همانطور هم میتوانند در فضایی غریبه و ناآشنا خود را به صورت یک مشکل نشان دهند. بنابراین در سفر تقسیم کار به افراد متعدد میتواند بسیار مفید باشد.
اگر قرار است که بیمار در محل زندگی بماند، باید همه هماهنگیها انجام شود و افراد نکات مراقبتی را خوب بدانند.
باید گفت که نمیتوان یک نسخه یا یک فرمول خاص و از پیش تعیینشدهای را برای چگونگی رفتار با بیماران مزمن روانی در سفر و تعطیلات طراحی کرد.
باید همه افراد خانواده با تامل تصمیمگیری کنند و به همه جوانب توجه کنند.
بهتر از هر چیزی، تجربه کوتاهمدت سفر است. بردن این بیماران به سفرهای کوتاهمدت میتواند شیوه خوبی باشد که دریابند آیا سفرهای طولانی نوروزی میتواند روی بیمار و سایر اعضا تاثیری داشته باشد و آیا میتوان ریسک کرد؟
شاید جا داشته باشد که در طول سال با سفرهای کوتاه، تاثیر مسافرت و خارج شدن از روزمرگی روی بیمار سنجیده شود.
بنابراین توصیه میشود حال عمومی و فعلی بیمار و داروها و روند مورد انتظار پزشک بررسی شود.
وقتی که ما از بیمار مزمن روانی صحبت میکنیم، این مساله با اختلالات واکنشی افراد متفاوت است.
بیماری مزمن بیماریای است که شناختهشده و تشخیص و درمان خاصی دارد و مزمن بودن یعنی اینکه این روند ادامه دارد.
تقسیم مسوولیتها در مورد حمایت از بیمار و وقت گذاشتن برای بیماران مزمن روانی بسیار کمککننده است و موجب میشود که همه افراد به استراحت و لذت از تعطیلات بپردازند.
بهتر است بخشی از خانواده، ساعتهایی از روز را به انجام مسوولیت و نظارت از بیمار بپردازند و بقیه استراحت کنند و برعکس.
طبق تجربه، اضطراب مزمن شاید مساعدترین نوع و خفیفترین نوع بیماری روانی باشد که پیچیدگیهای کنترل دیگر بیماریهای مزمن را ندارد.
بیماران افسرده هم به دارو خوب پاسخ میدهند، اما نمیتوان گفت که تغییر آب و هوا سبب بهبودی این بیماریها میشود،
اما آنچه مهم است این است که با هم بودن و در کنار هم بودن و مورد حمایت قرار گرفتن در جمع برای هر کسی، هم افراد سالم و هم کسانی که بیماری مزمن گذرا دارند، بسیار خوب است