آشنایی با بیماریهای روحی و جسمی و نحوه درمان

معرفی کامل و عوامل ایجاد کننده و روشهای جدید درمان

آشنایی با بیماریهای روحی و جسمی و نحوه درمان

معرفی کامل و عوامل ایجاد کننده و روشهای جدید درمان

آدرس بهترین سایت راهنمایی بیماری دو قطبی

قال الامام علی (علیه السلام):
ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان فاتبغوا لها طرائف الحکم؛
همانا این دلها همانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دلها سخنان زیبای حکمت آمیز بجویید.
نهج البلاغه، حکمت ۹۱

با این کد و رمز بزرگی که امام علی (ع) به ما داده درهای بزرگی جهت درمان اختلال دوقطبی برای ما باز میشه راه هایی که حتی فکرش رو نمی کردیم
خب پس بعد از این هر زمان که بد جوری دچار افسردگی شدین می تونین با خوندن و تامل کردن روی جملات حکمت آمیز مثل سخنان بزرگان و جملات پند آموز  و خوندن قرآن یا احادیث و یا حتی خوندن مطالب این وبلاگ می تونید دل های افسرده و پژمرده خودتون رو آبیاری کنید 

آدرس بهترین سایت راهنمایی بیماری دو قطبی
http://ekhtelale2ghotbi.mihanblog.com/

ازدواج و بیماری دو قطبی

ازدواج سنت و نیازی است که افراد با انگیزه های مختلف به آن اقدام می کنند. سن ازدواج، زمان ازدواج، تهیه مقدمات ازدواج، شرایط شغلی و اجتماعی همگی از مواردی است که در تصمیم به ازدواج نقش موثری دارند

در مورد ازدواج بیمار مبتلا به بیماری شدید روانپزشکی مانند اسکیزوفرنیا و بیماری دو قطبی نظرات و نگرش های مختلفی وجود دارد. پیش از پرداختن و حلاجی مسئله ازدواج بیمار مبتلا به بیماری شدید روانپزشکی، به چند اعتقاد و فکر غلط میپردازیم

ازدواج باعث بهبودی بیماری میشود. برخی اعتقاد دارند که فرزند بیمارشان ازدواج کند فشار روانی ناشی از تجرد کاهش یافته و فرد بهبود مییابد

رفع نیاز جنسی باعث بهبودی بیماری میشود. برخی فکر میکنند که با ازدواج و ارضاء نیاز جنسی، بیماری فروکشی میکند

بهتر است بدانیم که “ازدواج” با همه منافع و فواید آن، با استرس و فشار روانی حتی برای هر زن و مرد سالم از روانی همراه است. بدیهی است برای کسی که به بیماری شدید روانپزشکی مبتلا است این فشار به مراتب بیشتر است. افزایش فشار روانی یکی از عواملی است که میتواند باعث عود و شدت یافتن بیماری شود.

به همین دلیل بسیاری از خانواده ها پس از ازدواج فرزندشان که دچار بیماری روانپزشکی است با نتایج عکس آن چیزی که توقع داشتند مواجه میشوند

برای گرفتن تصمیم به ازدواج فرزند بیمار خود به سوالات زیر جواب دهید

آیا خود بیمار تمایل به ازدواج دارد یا خیر؟

اگر پاسخ خیر است به ازدواج وی اصرار نداشته باشید

اگر پاسخ بیمار بلی است، در این صورت

علت تمایل وی به ازدواج تشکیل خانواده و بچه دار شدن است یا ارضاء میل جنسی؟

اگر نیت اصلی بیمار ارضاء تمایلات جنسی است، بهتر است از روش هایی که به ازدواج دائم ختم نمی گردد استفاده نمود

اگر نیت اصلی بیمار تشکیل خانواده و داشتن فرزند در کنار ارضاء تمایلات جنسی است، در این صورت برای ازدواج دائم میبایست آماده شد

برای ازدواج دائم بهتر است به نکات زیر توجه نمود

برای انتخاب همسر میبایست توقع خود را از نظر موقعیت اجتماعی وی کمتر نمود

همسر آینده بیمار نقش همسر و تا حدی مراقبت از بیمار را در زندگی مشترک آینده میبایست بازی نماید

برای داشتن فرزند تعجیل نباید کرد

از پنهان کردن بیماری فرزند خود در برابر همسر آینده اکیدا خودداری نمایید. در برخی موارد برای اجتناب از بر هم خوردن ازدواج ممکن است خانواده بیماری بیمار را پیش از ازدواج پنهان نمایند که این کار عواقب شرعی و قانونی در پی دارد و خود فشار روانی بسیار زیادی را برای بیمار به همراه خواهد داشت

به همسر آینده بیمار تا حد امکان بیماری فرزند خود را توضیح دهید و در صورت لزوم با ملاقات پزشک معالج بیمار میتوان توضیحات لازم را به طرف مقابل ارایه نمود

هدف از این توضیح ایجاد نگرانی و وحشت در دل خانواده همسر احتمالی نیست بلکه ایجاد آگاهی لازم و اتخاذ تصمیم آگاهانه است تا پس از ازدواج با مشکلات و اختلافات کمتری مواجه گردند

خانواده بیمار بهتر است بداند منظور از ازدواج سپردن بیمار به همسر آینده و رفع مسئولیت از خود نیست چرا که زندگی مشترک با یک فرد دیگر علی الخصوص در صورت داشتن فرزند با مسوولیت هایی همراه است که بیمار از عهده آنها به تنهایی بر نخواهد آمد و نیاز به کمک بیشتری خواهد داشت

پس از ازدواج نیاز بیمار به حمایت خانواده بیش از زمان مجردی وی خواهد بود. توجه به این مطلب به خانواده در تصمیم آگاهانه به ازدواج کمک می کند

پس از ازدواج داروی بیمار قطع نخواهد شد. در دورانی که صحبت از ازدواج و انجام مراسم مربوطه است حتی بهتر است با وجود اینکه بیماری عود نکرده و تشدید نیافته، کمی مقدار دارو افزایش یابد. علت افزایش دارو این است که ازدواج برای بسیاری از افراد سالم و یا مبتلا به بیماری روانپزشکی منبع استرس و فشار روانی است. این فشار روانی میتواند باعث عود بیماری و تشدید حداقل خفیف علایم بیماری گردد. پس هدف از افزایش مقدار دارو در این مرحله در واقع پیشگیری است هرچند که بیمار نیاز به مقدار اضافی دارو ندارد

چگونه با یک بیمار روانی برخورد کنیم؟

چگونه با یک بیمار روانی برخورد کنیم؟


نکاتی که به بیماران روانی نباید گفت

سلامت جسمی و روانی افراد اهمیت فراوانی دارد، اما در این میان توجه به بیماران روانی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، در این راستا برخورد اطرافیان، خانواده و کادر درمانی در بهبودی بیماران روانی تاثیر
بسزایی دارد. 

در این مطلب شما را با نکاتی ظریف در مورد بیماری‌های روانی آشنا می‌کنیم:
1-خودتان را مشغول کنید و ذهنتان را منحرف کنید.
وقتی فرد بیماری روانی قابل توجهی دارد، با کار کردن حواس فرد پرت خواهد شد، اما باید توجه داشته باشیم که نادیده گرفتن موضوع باعث از بین رفتن بیماری نمی‌شود و آن را از بین نمی‌برد.
2- آیا شما می‌خواهید که بهتر شوید.
این آزاردهنده‌ترین چیزی است که به یک بیمار می‌توان گفت، زیرا این مفهوم را می‌رساند که فرد هیچ علاقه‌ای به سلامتی خود ندارد و تلاشی هم در جهت بهبودی خود نمی‌کند.
3- عقایدتان را تغییر دهید
هرچند تغییر در عقاید می‌تواند مفید باشد، اما نمی‌تواند در درمان بیماری‌هایی مثل اختلال بیش فعالی، اختلال استرس پس از آسیب، اختلال دو قطبی یا اسکیزوفرنی مفید باشد. تغییر عقیده یک نفر کار آسانی نیست.
برای یک فرد که عملکرد بالایی دارد، تغییر نگرش کار بسیار دشواری است، چه برسد به کسی که بیماری روانی طاقت‌فرسایی دارد.
4- توقف بر تمرکز بر چیزهای بد و فقط به شروع به زندگی فکر کنید.
یکی از رایج‌ترین اشتباهات این است که به فرد بگویید از تمرکز کردن بر خود، بر چیزهای بد، بر گذشته خودداری کند و فقط به شروع زندگی فکر کند.چرا نباید چنین چیزی بگوییم ؟ این می‌تواند موجب بدتر شدن احساس بد نسبت به خود بشود، کشف این واقعیت که آنها نمی‌توانند کاری را انجام دهند، علامت دیگری برای شکست آنها است.
5- تو همه چیز داری، پس باید خوب شوی.
گاهی افراد همه چیزهای مورد نیاز برای بهبودی را در دسترس ندارند، گاهی فقط یک کمک کوچک می‌تواند کمک زیادی به بهبودی
فرد کند.
6-خودت باید ناراحتیت را تمام کنی، این موضوع برای همه پیش نمی‌آید.
افراد درجه‌ای از احساسات را تجربه می‌کنند، برای مثال گاهی افراد احساس غمگینی می‌کنند. احساس اضطراب داشتن به معنای داشتن حمله وحشت‌زدگی نیست.
7- فقط برای آن دعا کنید
نماز برای بسیاری از افراد قدرت زیادی دارد. خود را در مرکزیت قرار دادن و احساس حمایت داشتن از مرکز قدرت بالاتر بسیار می‌تواند مفید باشد. این توصیه به‌تنهایی می‌تواند مشکل را به حداقل برساند. این‌گونه عقاید باعث می‌شود که افراد تمایل خود را برای درمان دارویی از دست ب‌دهند یا به طور کلی تمایلی برای هر گونه درمانی نداشته باشند.
چشم‌پوشی از بسیاری از درمان‌های پزشکی و روانی اثبات شده و حتی باعث می‌شود که افراد احساس می‌کنند التیام نیافته‌اند، زیرا افراد به درمان‌ها اعتقادی ندارند.
8- چرا نمی‌توانی کار کنی؟
بدون شک تماشای اینکه افرادی که توانا هستند اما قادر به کار کردن نیستند بسیار سخت است.، اما گفتن این جمله که تو تنبل هستی، به کسی که در حال تلاش است و از بیماری روانی رنج می‌برد بسیار مضر اس
ت

آموزش خانواده بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی


1-به خاطر داشته باشید که تغییر به سختی صورت می گیرد وبرای بیمارهمیشه سرشار از ترس است. مراقب صحبت هایی که به بیمار می کنید باشید، از تلقینات حمایت کنند ای مثل این ها پرهیز کنید"تو خیلی پیشرفت کردی""تو می تونی احساساتتو کنترل کنی".پیشرفت همیشه در بیمار ترس از طرد شدن را بر می انگیزاند.

2-سطح انتظاراتان را کاهش دهید. اهداف قابل دسترس را مد نظر قرار دهید. مشکلات بزرگ را به اجزاء کوچک تقسیم کنید. در هر زمان روی یک موضوع کار کنید. اهداف بزرگ و دراز مدت منجر به احساس شکست می شود.

3- سعی کنید با مسائل آرام و خونسرد برخورد کنید، همان طوری که قدر دانی و تشویق کردن یک امر عادی است، مخالفت کردن هم همین گونه است، با هر دو شرایط با تون کلام پائین مواجه شوید.

4- تا حد امکان زندگی روزمره خانوادگی تان را انجام دهید، سعی کنید در تماس با سایر فامیل و دوستان باشید، سعی کنید بیشتر از آنکه درگیر مشکلات هستید درگیر زندگی باشید، بنابراین فرصت های خوب را از دست ندهید.

5- زمان هایی را برای صحبت کردن مد نظر قرار دهید. صحبت در رابطه با موضوع هایی با بار احساسی کم یا خنثی مفید است.چنانچه لازم باشد زمان را در این خصوص برنامه ریزی کنید.

6- بحران ها را مدیریت کنید، به مسائل توجه ئاشته باشید اما آرام باشید، در برخورد با انتقاد ها و اتهامات وجهه تدافعی اتخاذ نکنید. گرچه منصفانه نیست اما سعی کنید تا حد امکان با او نجنگید و کمتر صحبت کنید. اجازه دهید که آزار ببینید. در حین انتقاداتی که از شما می شود به هر آنچه درست است اعتراف کنید.

7-تهدید ها و رفتار های خود تخریب گرانه نیاز به توجه دارد.نه انها را نادیده بگیرید و نه وحشت زده شوید. آنها را پنهان نگه ندارید و در خصوص آنها براحتی با سایر اعضاء خانواده صحبت کنید و درمانگر را نیز در جریان قرار دهید.

8- به صحبت های او گوش دهید. آدم ها نیاز دارند که احساسات منفی یشان شنیده شود. به او نگوئید"این طوری نیست" سعی نکنید کاری کنید که این احساسات از بین برود.استفاده از واژه ها برای ابراز ترس، تنهایی، بی کفایتی،خشم و نیاز ها مفید است. بهتر است که او از کلام برای ابراز احساساتش استفاده کند، تا این که اعمالی را روی احساساتش برون ریزی کند.

9- با همکاری او و همراه بااو به مشکلات بپردازید،به هنگام حل مشکل یکی از اعضاء خانواده همیشه به سه مسئله توجه داشته باشید الف- برای مشخص کردن آنچه که قرار است انجام شود وی را درگیر کنیدب- از وی بپرسید آیا او می تواند آنچه را که برای حل مشکل نیاز است را انجام دهد ج- از وی بپرسید که آیا او می خواهد که شما برای حل آن مشکل به او آنچه که نیاز است انحام دهد را بگوئید.

10-اعضاء خانواده نیاز است که هماهنگ با یکدیگر عمل کنند. تناقضات والدین منجر به تعارضات شدید خانواگی می شود. استراتژی هایی را که هر فرد بایستی انجام دهد را مشخص کنید

11- چنانچه شما در رابطه با مداخلات درمانی و دارویی نگران هستید، مطمئن شوید که هم بیمار و هم درمانگر از آن مطلع باشد. اگر مسئولیت مالی به عهده شماست این حق شماست که در رابطه با نگرانی هایتان با درمانگر وارد مذاکره شوید

12- محدودیت ها را مشخص کنید، شفاف و رو راست و درعین حال مراقب باشید محدودیت ها با در نظر گرفتن میزان تحمل تان مشخص کنید. بیمار باید به زبان ساده  و واضح انتظارات شما رابداند.

13-بیمار را از تبعات و نتایج طبیعی اعمالش محافظت نکنید. به او اجازه دهید تا واقعیت را بداند.

14- رفتار های توهین آمیز و آسیب رسان مثل تهدید، بد خلقی، حمله کردن و تف کردن را تحمل نکنید. در این مواقع بهتر است از او دور شوید و بحث را بعدا دنبال کنید.

15-در رابطه با تهدید ها و اتمام حجت کردن هایتان هوشیار باشید. اینها تنها دست آویز های نهایی شما هستند. از این ها برای متقاعد کردن فرد برای تغییر استفاده نکنید. تنها در صورتی که می توانید آنها را بیان کنید. از دیگران بخصوص افراد متخصص برای این که چه هنگام و چگونه از این ابزار ها استفاده کنید کمک بگیرید.

.

 

1به خاطر داشته باشید که تغییر به سختی صورت می گیرد وبرای بیمارهمیشه سرشار از ترس است. مراقب صحبت هایی که به بیمار می کنید باشید، از تلقینات حمایت کنند ای مثل این ها پرهیز کنید"تو خیلی پیشرفت کردی""تو می تونی احساساتتو کنترل کنی".پیشرفت همیشه در بیمار ترس از طرد شدن را بر می انگیزاند.

خانواده بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی می توانند داستان های بیشماری را تعریف کنند که در آن موارد فرزندشان پس از یک دوره ای از بهبود در عملکرد و مسئولیت پذیری دچار بحران و تشدید بیماری شدند! در این موارد یک احساس گیج شده گی یا درمانده گی در خانواده ایجاد می شود. در این شرایط بیماران در طی دوره بهبودی، بهبود در کارکرد، کمک کردن در کار های منزل، کاهش رفتار های خود تخریب کننده و توانایی تحمل تنهایی و وابستگی کمتر نشان می دهند. بیماران این نگرانی را دارند که با بروز بهبودی، اطرافیانشان که آنها را حمایت می کنند و نگران آنها هستند، آنان را تنها بگذارند .حمایت های عاطفی و مالی تمام شود و آنان یک تنه با جهان دست به گریبان شوند. در این هنگام است که آنها احساس طرد شدن می کنند و واکنش آنها به این ترس عود بیماری تلقی می شود. واقعیت این است که آنها تصمیمی در این خصوص نمی گیرند و این یک فرآیند ناخودآگاه است و در حقیقت ترس و اضطراب منجر به استفاده آنها از دفاع های قدیمی ناپخته می شود. روز های ترک کار، حملات خشم،خود زنی، اقدام به خودکشی، دوره های پرخوری، میگساری برای خانواده های این بیماران  امری آشنا است و بیانگر تحت استرس بودن فرزندانشان است. در این شرایط عمدتا خانواده تصمیم به بستری بیمارشان می گیرند. در این شرایط بیمار در طی یک فرآیند پسرفت روانی به این نتیجه می رسد که او هیچ مسئولیتی برای کنترل خود ندارد، زیرا که این امر را دیگران انجام می دهند. پس بهتر است تا سرحد امکان در این شرایط از بستری وی پرهیز نمائیم. توصیه می شود هنگامی که بیمار در حال پیشرفت است افراد خانواده خیلی در این خصوص هیجان زده نشود و به بیمار تذکر دهند که آهسته پیش رود. این الگو به کاهش خطر عود علائم و بیماری کمک می کند. به همین دلیل است که پرسنل کار آزموده بیمارستان به هنگام ترخیص بیمار بجای اینکه به وی در خصوص توانایی هایش اطمینان دهند، ذکر می کنند که آنها می دانند که بیمار مشکلات فراوانی را در پیش رو خواهد داشت.

بهتر است از بکار بردن عبارتی مثل این پرهیز کنیم" تو باید پیشرفت زیادی بکنی" یا" من خیلی تحت تاثیر تغییرات تو قرار گرفتم" یا" این که خیلی سخت نیست" یا" من می دونم تو از عهدش بر میای" .همه این عبارت این تلقین را در بیمار ایجاد می کند که مشکل وی چندان مهم نیست یا مشکل تمام شده است. عبارتی مثل این می تواند همدلانه ، کم خطر و مفید باشد"پیشرفت تو نشان دهنده این است که تو واقعا داری تلاش می کنی، تو داری سخت تلاش می کنی، من خیلی خوشحال می شم که این کار رو انجام بدی ولی نگرانم که این برایت خیلی پر استرس باشد"

 

2-سطح انتظاراتان را کاهش دهید. اهداف قابل دسترس را مد نظر قرار دهید. مشکلات بزرگ را به اجزاء کوچک تقسیم کنید. در هر زمان روی یک موضوع کار کنید. اهداف بزرگ و دراز مدت منجر به احساس شکست می شود.

اگر چه بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی ممکن است نقاط قوت بارز بسیاری مثل هوش، جاه طلبی، خوش چهره گی و استعداد ورزشی  داشته باشند. ولی آسیب پذیری احساسی منجر به عدم توانایی استفاده آنها از این استعداد ها می شود. معمولا خود بیمار و خانواده اش بر اساس همین توانمندی ها سرشار از آرزو و آمال هستند. ممکن است خود بیمار یا خانواده اش برای برگشتن به مدرسه و دانشگاه ، اتمام تحصیل و آماده شدن برای استقلال مادی مصر باشند،  یا اینکه شاید خانواده آرزوی مستقل شدن بیمار را داشته باشند، بر طبق همین جاه طلبی بالای بیمار، ممکن است وی بخواهد چند پله را یک جا بالا برود. یا شاید بلافاصله پس از ترخیص از بیمارستان تصمیم بگیرد که به طور تمام وقت به کار های دانشگاه یا مدرسه بپردازد. وی در برنامه ریزی هایش به ناتوانی خویش در عدم کنترل هیجانی، سیاه و سفید دیدن و ناتوانی برای تحمل تنهایی خود توجه نمی کند. بطور مثال چنانچه بیمار  نمره 15 بگیرد ممکن است به فکر می کند نمره اش عادلانه نیست یا آن را نشانه شکست خود بداند و متعاقبا درگیر رفتار های خود زنی و پرخاشگرانه شود یا چنانچه فکر کند این نمره از نظر خانواده اش نشانه موفقیت درسی وی بوده و نتیجه آن کاهش توجه و نگرانی خانواده اش از وی خواهد بود منجر به بروز اضطراب شدید در وی خواهد شد. علت این اضطراب ترس از طرد شدن است. به هر حال وقتی یک هدف بزرگ در یک مرحله جلوی فرد قرار می گیرد نتیجه آن گاه معکوس است بطوری که باعث پسرفت بیمار شده و گاه نیاز به بستری شدن است. یک وظیفه مهم خانواده این است که سرعت موفقیت برای رسیدن به اهداف را در فرزندشان آهسته کنند، البته این نیاز مند تغییر نگرش خانواده است چرا که گاه این خود خانواده است که فرزند را به این سمت سوق می دهد. این موضوع باعث کاهش احتمال پسرفت در بیمار شده، احساس شکست را در وی به حداقل می رساند و باعث تقویت خود باوری در وی خواهد شد. با کاهش سطح انتظار و مد نظر قرار دادن اهداف کوچک، بیماران و خانواده آنها شانس بیشتری برای موفق شدن بدون تجربه شکست را دارند. اهداف باید واقع بینانه باشند. بطور مثال اگر بیماری تحت استرس در میانه ترم دچار احساس افسردگی و اقدام به خودکشی شده است، نمی تواند درسش را تا چند ماه بعد بطور تمام وقت دنبال کند و انتظار موفقیت داشته باشد. یک هدف واقع بینانه تر این است که تا هنگام بدست نیاوردن ثبات ترم جدیدی را نگیرد.  همان طوری که گفته شد اهداف  باید به پله های کوچک تقسیم شوند. بیماری که تا کنون همیشه با والدینش زندگی کرده نمی تواند ناگهان از خانه پدری جدا شود. بهتر است ابتدا ساعاتی را در جایی دیگر بگذراند و مابقی ساعات در خانه پدری باشد، سپس تحت نظارت در یک آپارتمان نزدیک زندگی نماید و تنها در زمانی که ثبات احساسی و رفتاری لازم را در مراحل قبلی داشت، هدف نهایی یعنی زندگی مستقل و تنها را تجربه کند. نه تنها بایستی اهداف را به اجزائی تقسیم یندی کرد بلکه در هر زمان نیز روی یک هدف کار کرد. مثلا چنانچه دو هدف اتمام تحصیل و تجربه زندگی مستقل مد نظر باشد بایستی تنها روی یکی از این اهداف کار کرد و هدف دیگر را برای بعد گذاشت.

.

فضای خانواده

3- سعی کنید با مسائل آرام و خونسرد برخورد کنید، همان طوری که قدر دانی و تشویق کردن یک امر عادی است، مخالفت کردن هم همین گونه است، با هر دو شرایط با تون کلام پائین مواجه شوید.

بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی دارای ناتوانی در تحمل استرس در روابطش است، طرد شدن، مورد انتقاد قرار گرفتن و مخالفت دیدن برایش بسیار استرس آور است و به همین دلیل یک فضای آرام و توام با خونسردی برایش بسیار کمک کننده است. باید مد نظر داشته باشیم که سطح درگیری هیجانی که این افراد هر روز تجربه می کنند بسیار بیشتر از افراد عادی است. نواقص آنها در این خصوص را می توان به سه بخش تقسیم کرد؛ عدم کنترل هیجانی، ناتوانی برای تحمل تنهایی، و سیاه و سفید دیدن همه چیز یا تفکر قطبی.

عدم کنترل هیجانی: بیمار مبتلا به این اختلال در طی روز نواسانات بارزی در احساساتش دارد. ما هم شبیه این احساسات شدید را گاها تجربه می کنیم، بطور مثال احساس طپش قلب و ترسی که شما به هنگام انجام اشتباه در کارتان داشتیه اید، اشتباهی که می توانسته بسیار شرم آور بوده و ارزش شما را در کارتان بوضوح پائین بیاورد را بخاطر بیاورید! فرد مبتلا به این اختلال مشابه این احساس شدید را مکررا در طی روز تجربه می کند. بعضی ها با در میان گذاشتن این مسئله با یک دوست یا این تفکر که انسان جایزالخطا است شدت این احساس را پائین آورده و به بیانی خود را تسکین می دهند، اما بیمار مبتلا به این اختلال فاقد این چنین توانایی هایی است. یک مثال دیگر در زمانی است که دچار تعارضاتی در خانواده می شویم، یعنی زمان هایی که از دست افرادی که دوست شان داریم بسیار خشمگین می شویم. در این شرایط سعی می کنیم با ابداع روش هایی اوضاع درونی مان راتغییر دهیم مثلا سعی می کنیم با آن فرد یک صحبت همدلانه داشته باشیم یا اجازه می دهیم زمان مسئله را حل کند یا به بیانی بی خیال مسئله می شویم. اما یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی دچار یک احساس فوق العاده زیاد خشم شده و فاقد توانایی برای تسکین خود از طریق این مکانیسم های مقابله ای است، در نتیجه دچار بروز نامتناسب احساس خصومت یا برون ریزی احساساتش از طریق خود زنی یا میگساری یا امثالهم می شود.

عدم تحمل تنهایی: این افراد در شرایط جدایی از افراد خانواده، فرد مورد علاقه و حتی درمانگرشان دچار احساس درماندگی می شوند. آنها در این شرایط دچار احساس وحشت زیادی می شوند. به خاطر آوردن تصاویر آن افراد یا خاطره آنها و این خود گویی که" آن فرد واقعا من را دوست دارد و مراقب من است و باز خواهد گشت" هیچ کمکی به آنها نمی کند، آنها تنها در صورت حضور آن فرد احساس آرامش می کنند، بنا بر این شکست های عاطفی برای آنها بسیار دردآور است. نبودن دیگران، حتی کوتاه مدت برایشان به معنی طرد شدن است و به طور جبرانی برای دور نگه داشتن خود ازاین احساسات و افکار درد آور از یک مکانیسم جبرانی به نام "تجزیه" استفاده می کند. این فرایند یک رخداد ناخودآکاه است. یعنی خودش آکاه نیست که در حال به کار گیری مکانیسم دفاعی تجزیه است. به هنگام تجربه مکانیسم "تجزیه" او دچار احساسات عجیب و آشفته ای می شود به گونه ای که گویا تغییر شخصیت داده و فردی دیگر شده است، درست مثل این که از وجود خود جدا شده و در یک شخصیت غیر واقعی دیگر قرار گرفته است.

سیاه و سفید دیدن( تفکر دو قطبی): همراه با احساسات شدیدی که این بیماران تجربه می کنند، باید به افکار اغراق آمیزی که در ذهن آنها می گذرد نیز اشاره کرد. این بیماران نقطه نظرات شدیدی نسبت به وقایع دارند، به طوری که انسان ها را به دو دسته تماما خوب و تماما بد تقسیم می کنند، یک فرد یا کاملا و تماما خوب است و در غیر این صورت کاملا و تماما بد، چنانچه فردی حمایت کننده بوده و از آنها مراقبت کند، آن فرد ناجی و با ویژگی های بسیار خاص تلقی می شود، اما هنگامی که فردی با آنها مخالفت کند یا به خواسته هایشان تن در ندهد او را شرور تلقی می کنند. برخورد مطلق نگرانه ای که نسبت به وقایع دارند این امکان را فراهم نمی کند که افراد بطور واقع بینانه تر در دسته های دیگری  با درجاتی از خوبی و بدی قرار بگیرند.

از آنجایی که این افراد در تحمل استرس ناتوان هستند، بنابراین خانواده می تواند باایجاد یک فضای آرام و توام با خونسردی در خانه به ثبات آنها کمک کند، به این معنا که با تون آهسته صحبت کنند و به هنگام بروز بحران به جای واکنش نشان دادن یک نفس آرام بکشند. به همین دلیل تنها در هنگامی که آرام هستید و می توانید آرامش تان را حفظ کنید با آنها ارتباط برقرار کنید. به خاطر داشته باشید که این به آن معنا نیست که نباید با آنها در رابطه با اختلاف نظرتان وارد مذاکره شوید، زیرا گاه خانواده به اشتباه تصمیم می گیرد برای کاهش مخامصه از بحث با این افراد اجتناب کند که در دراز مدت مشکل ساز خواهد بود. در هر حال اختلاف نظر ها باید با وضوح کامل البته بتدریج و در فضای آرام مطرح شوند.

4- تا حد امکان زندگی روزمره خانوادگی تان را انجام دهید، سعی کنید در تماس با سایر فامیل و دوستان باشید، سعی کنید بیشتر از آنکه درگیر مشکلات هستید درگیر زندگی باشید، بنابراین فرصت های خوب را از دست ندهید.

معمولا وقتی یکی از اعضاء خانواده دچار بیماری روانی می شود، سایر اعضاء خانواده منزوی می شوند.کنار آمدن با مشکلات بیمار وقت و انرژی زیادی از خانواده می گیرد. معمولا خانواده به خاطر احساس انگی که بیماری روانی دارد و بدلیل شرم از دوستانشان دوری می کنند. نتیجه این دوری گزینی بروز احساس تنش و خشم است چرا که هر فردی برای کاهش تنش هایش به روابط با دوستان ،میهمانی رفتن و تعطیلات نیاز دارد. با در نظر گرفتن این نیاز و ارضاأ آن افراد خانواده آرام تر و فضای خانه کم تنش تر خواهد شد.

5- زمان هایی را برای صحبت کردن مد نظر قرار دهید. صحبت در رابطه با موضوع هایی با بار احساسی کم یا خنثی مفید است.چنانچه لازم باشد زمان را در این خصوص برنامه ریزی کنید.

هنگامی که خانواده در گیر رفع تعارض ها و کنار آمدن با فشار های عاطفی است که از این بیماران متحمل می شوند،صحبت در رابطه با مسائلی به جز بیماری را فراموش می کنند.بجای تمرکز صرف روی بیماری و درمان که انرژی زیادی از بیمار می گیرد و او را در نقش بیمار قرار می دهد با تمرکز بر استعدادها و علائق وی می توان احساس هویت فردی وی که در حال نابودی است را تقویت کرد.

این مسئله با تقویت احساس شوخ طبعی و انحراف فکر بیمار و خانواده از مشکلات بیمار، می تواند سطح تنش را کاهش دهد.

بعضی از خانواده ها هرگز در این رابطه مکالمه ای ندارند به همین دلیل انجام آن در ابتدا می تواند ناراحت کننده باشد. هزاران دلیل برای نداشتن این ارتباط وجود دارد. لازم است که خانواده در این خضوص وقت بگذارد.می توان یک برنامه در این خصوص آماده کرد و به پشت یخچال چسباند. مثلا اینکه حداقل هفته ای چند بار با یکدیگر شام بخورند و در طی آن در رابطه با تعارض ها و مشکلات صحبتی نکنند،بتدریج این برنامه جروی از عادات روزانه حانواده در خواهد آمد

 

بحران ها را مدیریت کنید، به مسائل توجه داشته باشید اما آرام باشید.

6- در برخورد با انتقاد ها و اتهامات وجهه تدافعی اتخاذ نکنید. گرچه منصفانه نیست اما سعی کنید تا حد امکان با او نجنگید و کمتر صحبت کنید. اجازه دهید که آزار ببینید. در حین انتقاداتی که از شما می شود به هر آنچه درست است اعتراف کنید.

هنگامی که افرادی که یکدیگر را دوست دارند از یکدیگر خشمگین می شوند،ممکن است حملات کلامی شدیدی به هم بکنند. این مسئله در مورد بیماران با اختلال شخصیت مرزی که خشم بیشتری را تجربه می کنند بارز تر است. پاسخ طبیعی به انتقاد های غیر منصفانه دفاع از خود است اما واقعیت این است که اگر هر دو طرف این قصد را داشته باشند نتیجه بخش نیست.در این شرایط هیچ کس نمی تواند به گونه ای دیگر و اصولا منطقی و آرام بیاندیشد. تلاش برای دفاع از خود تنها بنزین آتش را زیاد می کند. اصولا برخورد تدافعی باعث می شود که طرف مقابل فکر کند شما خشم او را بی دلیل می دانید و این منجر به تشدید خشم وی خواهد شد. پس چنانچه خشم وی بصورت کلامی است و در آن آزار فیزیکی وجود ندارد بهتر و منطقی تر این اشت که به صحبت هایش گوش کنید.

آنچه که بیشتر افراد خواهانش هستند این است که شنیده شوند. البته شنیدن خشم کسی که دوستش دارید آن هم بدون اساس منطقی بسیار آزار دهنده است، چرا که نه تنها احساس نادرست بودن احساس در وی می کنید که آن را ناعادلانه هم می دانید. اما گاه در لابلای صحبت های بیمار هسته هایی از واقعیت هم دیده می شود در این صورت چنانچه بتوانید به آنها اشاره کنید و به خاطر آنها از وی عذر خواهی کنید بسیار مفید است.

به خاطر داشته باشید که این خشم یکی از مشکلات اساسی بیمار است و او با این طبیعت پرخاشگرانه بدنیا آمده است و خشم یک روی احساسات وی است که می تواند به سرعت عوض شود

تفاوت اختلال دو قطبی با اختلال دو شخصیتی

تفاوت اختلال دو قطبی با اختلال دو شخصیتی

در جریان مشاوره، مشاوره، بسیار اتفاق می افتد که مراجعی پس از توصیف افکار، احساسات و حالات خلقی خود، به صورت اتوماتیک به خود برچسب دو قطبی بودن یا دو شخصیتی بودن می زند.
این دو واژه در بین مردم از جذابیت خاصی برخوردار است و بسیاری از افراد نادانسته خود را براساس تغییر حالات خلقی در یکی از این دو گروه قرار می دهند. شاید یکی از علت های آن مشاهده فیلم هایی باشد که یکی از شخصیت های داستان دارای یکی از این اختلالات بوده یا شاید مطالعه کتاب یا روزنامه یا مجلات حاوی اطلاعاتی در مورد این اختلالات تاثیرگذار باشد.

اما نکته ای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که بسیار طبیعی است که ما انسان ها در مواقعی از زندگی شاد و پرانرژی باشیم، در مواقعی ناراحت یا غمگین باشیم و در مواقعی نیز حالت عادی و خنثی داشته باشیم. هیچ انسانی در تمام مواقع و روزهای زندگی در شرایط یکسان به سر نمی برد و ممکن است حالت های متفاوتی را تجربه کند و صرف داشتن حالت های روحی متضاد نمی تواند دلیلی بر دوقطبی بودن یا دو شخصیتی بودن ما باشد. از سویی دیگر نکته ای که باید به آن توجه کنیم این است که اختلال دوقطبی و اختلال دو شخصیتی، بسیار از یکدیگر متفاوت هستند به طوری که هر کدام به طبقه خاصی از اختلالات روانی مربوط هستند و در ثانی برای تشخیص هر کدام شرایط و نشانه های خاصی وجود دارد و صرفاً از روی برخی علائم ذهنی، نمی توان خود (یا دیگران) را در این طبقات قرار داد. در این مقاله به بررسی این دو اختلال و نشانه های مربوط به هر کدام می پردازیم و بیشتر با این دو اختلال آشنا می شویم.

اختلال دو قطبی (مانیک ـ دپرسیون) در واقع نوع افسردگی است که در آن علائم افسردگی مانند: خلق افسرده، غم و اندوه، از بین رفتن علاقه و فقدان لذت در فعالیت ها، خستگی یا فقدان انرژی، احساس بی ارزشی، ناتوانی در تصمیم گیری و افکار مربوط به خودکشی با علائم مانیا (یا شیدایی) مانند: خلق شنگول، افکار شتابان و هذیانی، اعمال و رفتارهای پرهیجان و افراطی، بی خوابی، رفتارهای متوقعانه و سلطه جویانه و... با هم در طی دوره هایی رخ می دهد. یعنی یک فرد دارای اختلال دو قطبی در طی چند دوره متوالی (که مدت زمان هر دوره حداقل دو هفته است)، هم علائم افسردگی و هم علائم مانیا را تجربه می کند، اما ین دوره ها لزوماً منظم و به ترتیب (مثلاً سه ماه مانیاـ سه ماه افسردگی و الی آخر) نیستند. براساس تعداد دوره های افسردگی و مانیا و نیز شدت علائم در هر دوره، انواع مختلفی از اختلال دو قطبی وجود دارد که تشخیص صحیح آنها توسط روانپزشک یا روانشناس متخصص صورت می گیرد.
به طور دقیق تر یم توان گفت که افراد مبتلا به اختلال دو قطبی در دوره های افسردگی خود از نشانه های زیر رنج می برند:

۱. احساس غم: غم برجسته ترین و فراوان ترین نشانه هیجانی در طول دوره افسردگی است و ممکن است بیمار در ساعات زیادی از روز بدون اینکه دلیل خاصی داشته باشد، گریه کند. برخی از افراد افسرده، صبح ها احساس بدتری دارند و با گذشت زمان در روز، این احساس بهتر می شود. اما برخی دیگر عصرها و به هنگام غروب آفتاب احساس غم و ناراحتی فراوانی می کنند.

۲. از بین رفتن شادی زندگی: فعالیت هایی که قبلاً موجب احساس خشنودی در فرد می شدند، کند و یکنواخت می شوند. لذت ناشی از تفریحات، سرگرمی، دلبستگی ها و خانواده کاهش می یابد.
۳. عقاید منفی: افراد افسرده نسبت به سایر مردم، عقاید منفی بیشتری نسبت به خود، دیگران و آینده دارند. این افراد عزت نفس کمی دارند و احساس شکست می کنند. احساس می کنند حقیر، بی کفایت و نالایق هستند و به همین دلیل فاقد ویژگی های لازم، برای موفق شدن در زمینه هایی از زندگی خویش هستند که برایشان اهمیت دارد همچنین افراد افسرده نسبت به دیگران و روابط اجتماعی افکار منفی و بدبینانه تری دارند. آنها همچنین نسبت به آینده بدبین بوده و با ناامیدی به آن نگاه می کنند و معتقدند اقدامات آنها در آینده بی حاصل یا محکوم به شکست است.

۴. بی انگیزگی: افراد افسرده انگیزه خود را برای انجام کارها (حتی کارها و فعالیت های مورد علاقه) از دست می دهند و مشکل زیادی به خصوص برای شروع کارها دارند. این افراد به تدریج اراده خود را نیز از دست می دهند.
۵. ناتوانی در تصمیم گیری: مشکل در تصمیم گیری نیز نشانه رایج افسردگی است تا جایی که تصمیم گیری می تواند برای یک فرد افسرده بسیار توانکاه و وحشت انگیز باشد. زیرا از نظر وی هر تصمیمی (خواه کوچک، خواه بزرگ) جدی و خیالی است و از آنجایی که در هر کاری احتمال شکست وجود دارد، تصمیم گیری اشتباه می تواند فاجعه آمیز باشد.
۶. احساس گناه: فرد افسرده عموماً به گذشته فکر می کند و هر جا اشتباه یا خطایی (هر چند جزئی) در اعمال یا رفتار خود بیابد، روی آن متمرکز شده و بزرگنمایی می کند.
۷. نشانه های جسمی: شاید موذیانه ترین نشانه افسردگی، تغییرات جسمانی باشد. زمانی که افسردگی وخیم تر می شود تمام لذات زیستی و روانی که زندگی را با ارزش می سازند از بین می روند. از دست دادن اشتها، اختلالات خواب و کاهش میل جنسی از عوارض جانبی افسردگی هستند.
۸. افکار خودکشی: با شدت یافتن افسردگی، افکار مربوط به خودکشی نیز به شکل های مختلف در ذهن این افراد رژه می روند، اما خوشبختانه درصد کمی از این افراد واقعاً خود را می کشند.
۹. اضطراب و نگرانی: بسیار پیش می آید که در حین دوره های افسردگی، بیمار علاوه بر نشانه های افسردگی که در بالا عنوان شد حالت های اضطراب و نگرانی را نیز تجربه کند.

همان طور که گفتیم افراد مبتلا به اختلال دو قطبی، علاوه بر دوره های افسردگی، دوره های مانیا را نیز تجربه می کنند. مانیا از چهار مجموعه نشانه برخوردار است که عبارتند از:
۱. نشانه های خلقی یا هیجانی: خلق فرد در حالت مانیک، شنگول و سرحال است. جالب اینکه با وجود خلق بالا، این افراد تحریک پذیر بوده و در صورت ناکامی در حهت رسیدن به اهداف خود، ممکن است گریه را سر دهند.
۲. نشانه های فکری یا شناختی: افکار فرد مانیک بسیار بلند پروازانه است، به طوری که وی به محدودیت های توانایی های خود اعتقاد ندارد و پیامدهای ناگوار برنامه ها و رفتارهای خود را تشخیص نمی دهد. ممکن است فرد در دوره مانیا افکار هذیانی راجع به خود داشته باشد، مانند اینکه دوست صمیمی شخصیت های سیاسی و تجاری معروف است. همچنین سرعت و پرش افکار (حواس پرتی و از شاخه به آن شاخه شدن افکار) در این بیماران زیاد به چشم می خورد. ممکن است بیمار چنان افکار یا عقاید پرشتابی در ذهن خود داشته باشد که سرعت آنها بیشتر از ان باشد که بتواند آنها را بیان کند یا بنویسد.
۳. نشانه های انگیزشی: رفتار فرد مانیک بیش فعالانه است و گرایش به فعالیت های پر هیجان، افراطی و پر خطر دارد. نمونه هایی از این رفتارها عبارتند از ولخرجی، سرمایه گذاری های مالی زیاد بدون داشتن پشتوانه کافی، رانندگی های دیوانه وار، صحبت کردن تند و سریع، پوشیدن لباس ها و آرایش پر زرق و برق و رفتارهای خشن و سلطه جویانه.
۴. نشانه های جسمی: فعالیت ها و جنب و جوش زیاد همراه با نیاز بسیار کم به خواب (به طور مثال دو ساعت خواب در شبانه روز ممکن است برای این افراد کافی باشد) به تدریج موجب فرسودگی بیمار می شود.
نشانه های ذکر شده فوق (هم افسردگی و هم مانیا) فقط تعدادی از نشانه هایی بود که افراد دو قطبی در طی دوره های متناوب تجربه می کنند. علت این بیماری نامشخص است اما بیش از ۸۰ درصد بیماران به دارو درمانی پاسخ می دهند و درمان می شوند، بدیهی است که روان درمانی همراه با دارو درمانی نیز در درمان این اختلال بسیار موثر است.

اختلال دو شخصیتی چیست و دو شخصیتی کیست؟
واژه دو شخصیتی در واقع به طبقه اختلال هویت گسستی (که قبلاً به آن اختلال شخصیت چندگانه می گفتند) اشاره دارد. وجود این اختلال زمانی تایید می شود که نشانه های زیر در فردی دیده می شود.
۱. وجود دو یا چند شخصیت (هویت) مجزا
۲. دست کم دو تا از این شخصیت ها (هویت ها) به طور مکرر رفتار شخص را در اختیار بگیرند.
۳. ناتوانی در یادآوری اطلاعات شخصی
به عبارت دیگر می توان گفت اختلال هویت گسستی، اختلالی است که در آن یک فرد خاص، به جای یک شخصیت واحد و طبیعی دارای دو یا چند شخصیت است. به طوری که گویا چندین شخصیت در یک فرد زندگی می کند و هر کدام در مواقع متفاوتی بر فرد حاکم شده و ماهیت و رفتار وی را تعیین می کند. بیشتر اوقات این شخصیت ها کاملاً متفاوت (از نظر جنسیت، سن، زبان و فرهنگ، احساس و رفتار، نام و نام خانوادگی و...) بوده و حتی گاهی متضاد یکدیگرند. این در حالی است که معمولاً یک شخصیت اولیه وجود دارد که همان شخصیت اصلی فرد است و بقیه شخصیت ها بدل هستند.
شخصیت اصلی و شخصیت های فرعی همگی نسبت به دوره های مفقوده زمانی (دوره هایی که به یاد نمی آورند کجا بودند و چه کار می کردند) آگاهی دارند و ممکن است صدای سایر بدل ها در ذهن یکی از شخصیت ها بپیچد، هر چند این شخصیت نمی داند این صدا متعلق به کیست؟
بیمار ممکن است چیزهایی در مورد خود از دیگران بشنود که آنها را به خاطر نمی آورد. یکی از مراجعان، یک نقاشی را که امضایی با یک نام دیگر در کنار آن بود، در دفترچه یادداشت شخصی خود (که هیچ کس به غیر از خودش به آن دسترسی نداشت) نشانم داد که نمی دانست این نقاشی از کجا آمده و توسط چه کسی و در چه زمانی کشیده شده است. همچنین می گفت دکوراسیون اتاقش عوض می شود و چیزهایی را در اتاقش پیدا می کند که مال او نیست و نمی داند از کجا آمده است؟ همچنین می گفت عادت به استفاده از قفل فرمان در ماشینش ندارد اما بارها هنگامی که وارد ماشین خود شده، با کمال تعجب دیده که فرمان قفل زده شده است!
اختلال هویت گسستی (اختلال دو شخصیتی یا چند شخصیتی) معمولاً در دوران کودکی شروع می شود اما به ندرت تا قبل از بزرگسالی تشخیص داده می شود. علت دقیق ایجاد کننده این اختلال مشخص نیست اما روانشناسان، وجود آسیب های شدید و تنش زا در دوران کودکی (مانند مورد تجاوز جنسی قرار گرفتن) را در شروع این اختلال موثر می دانند. لازم به ذکر است که درمان این اختلال از طریق روان درمانی، روانکاوی و هیپنوتیزم صورت می گیرد.
پس در مجموع می توان گفت برخلاف اختلال دو قطبی که در آن سازمان شخصیتی فرد سالم است و فرد مبتلا، فقط حالت خلقی متضادی را در طی دوره هایی تجربه می کند، در اختلال دو شخصیتی، یک فرد به جای یک شخصیت واحد، دو شخصیت (یکی اصلی و دیگری فرعی) را با خود به یدک می کشد و در بیشتر اوقات خود فرد از این جریان آگاهی ندارد. گاهی شخصیت اصلی عنان اختیار رفتار فرد را در دست دارد و گاهی شخصیت فرعی این کار را انجام می دهد. به طور مثال ممکن است یکی از شخصیت ها مونث بوده و عقاید مذهبی محکمی داشته باشد در صورتی که شخصیت دیگر مردی خشن، بی قید و بند و بزهکار باشد. تنوع زیادی در شخصیت ها دیده می شود و با اینکه سوژه جذابی برای فیلمسازان و نویسندگان به شمار می رود، افراد مبتلا بسیار از این اختلال رنج می برند و نیازمند کمک حرفه ای هستند. نکته آخر جهت تشخیص اینکه، این اختلالات نباید موقتی و در اثر مصرف داروی خاص، مواد مخدر یا محرک ایجاد شده باشد