ازدواج و
بیماری شدید روانپزشکی
ازدواج سنت و نیازی است که افراد با انگیزه های مختلف به آن اقدام می کنند. سن ازدواج، زمان ازدواج، تهیه مقدمات ازدواج، شرایط شغلی و اجتماعی همگی از مواردی است که در تصمیم به ازدواج نقش موثری دارند
در مورد ازدواج بیمار مبتلا به بیماری دو قطبی نظرات و نگرش های مختلفی وجود دارد. پیش از پرداختن و حلاجی مسئله ازدواج بیمار مبتلا به بیماری شدید روانپزشکی، به چند اعتقاد و فکر غلط میپردازیم
ازدواج باعث بهبودی بیماری میشود. برخی اعتقاد دارند که فرزند بیمارشان ازدواج کند فشار روانی ناشی از تجرد کاهش یافته و فرد بهبود مییابد
رفع نیاز جنسی باعث بهبودی بیماری میشود. برخی فکر میکنند که با ازدواج و ارضاء نیاز جنسی، بیماری فروکشی میکند
بهتر است بدانیم که “ازدواج” با همه منافع و فواید آن، با استرس و فشار روانی حتی برای هر زن و مرد سالم از روانی همراه است. بدیهی است برای کسی که به بیماری شدید روانپزشکی مبتلا است این فشار به مراتب بیشتر است. افزایش فشار روانی یکی از عواملی است که میتواند باعث عود و شدت یافتن بیماری شود.
به همین دلیل بسیاری از خانواده ها پس از ازدواج فرزندشان که دچار بیماری روانپزشکی است با نتایج عکس آن چیزی که توقع داشتند مواجه میشوند
برای گرفتن تصمیم به ازدواج فرزند بیمار خود به سوالات زیر جواب دهید
آیا خود بیمار تمایل به ازدواج دارد یا خیر؟
اگر پاسخ خیر است به ازدواج وی اصرار نداشته باشید
اگر پاسخ بیمار بلی است، در این صورت
علت تمایل وی به ازدواج تشکیل خانواده و بچه دار شدن است یا ارضاء میل جنسی؟
اگر نیت اصلی بیمار ارضاء تمایلات جنسی است، بهتر است از روش هایی که به ازدواج دائم ختم نمی گردد استفاده نمود
اگر نیت اصلی بیمار تشکیل خانواده و داشتن فرزند در کنار ارضاء تمایلات جنسی است، در این صورت برای ازدواج دائم میبایست آماده شد
برای ازدواج دائم بهتر است به نکات زیر توجه نمود
برای انتخاب همسر میبایست توقع خود را از نظر موقعیت اجتماعی وی کمتر نمود
همسر آینده بیمار نقش همسر و تا حدی مراقبت از بیمار را در زندگی مشترک آینده میبایست بازی نماید
برای داشتن فرزند تعجیل نباید کرد
از پنهان کردن بیماری فرزند خود در برابر همسر آینده اکیدا خودداری نمایید. در برخی موارد برای اجتناب از بر هم خوردن ازدواج ممکن است خانواده بیماری بیمار را پیش از ازدواج پنهان نمایند که این کار عواقب شرعی و قانونی در پی دارد و خود فشار روانی بسیار زیادی را برای بیمار به همراه خواهد داشت
به همسر آینده بیمار تا حد امکان بیماری فرزند خود را توضیح دهید و در صورت لزوم با ملاقات پزشک معالج بیمار میتوان توضیحات لازم را به طرف مقابل ارایه نمود
هدف از این توضیح ایجاد نگرانی و وحشت در دل خانواده همسر احتمالی نیست بلکه ایجاد آگاهی لازم و اتخاذ تصمیم آگاهانه است تا پس از ازدواج با مشکلات و اختلافات کمتری مواجه گردند
خانواده بیمار بهتر است بداند منظور از ازدواج سپردن بیمار به همسر آینده و رفع مسئولیت از خود نیست چرا که زندگی مشترک با یک فرد دیگر علی الخصوص در صورت داشتن فرزند با مسوولیت هایی همراه است که بیمار از عهده آنها به تنهایی بر نخواهد آمد و نیاز به کمک بیشتری خواهد داشت
پس از ازدواج نیاز بیمار به حمایت خانواده بیش از زمان مجردی وی خواهد بود. توجه به این مطلب به خانواده در تصمیم آگاهانه به ازدواج کمک می کند
پس از ازدواج داروی بیمار قطع نخواهد شد. در دورانی که صحبت از ازدواج و انجام مراسم مربوطه است حتی بهتر است با وجود اینکه بیماری عود نکرده و تشدید نیافته، کمی مقدار دارو افزایش یابد. علت افزایش دارو این است که ازدواج برای بسیاری از افراد سالم و یا مبتلا به بیماری روانپزشکی منبع استرس و فشار روانی است. این فشار روانی میتواند باعث عود بیماری و تشدید حداقل خفیف علایم بیماری گردد. پس هدف از افزایش مقدار دارو در این مرحله در واقع پیشگیری است هرچند که بیمار نیاز به مقدار اضافی دارو ندارد
پاکسازی درونی
یک راه برای پاکسازی بههم ریختگی فضای درونیمان حفاظ گذاشتن برای حیاط ذهنمان است؛ اینکه از چیزهایی که وارد ذهنمان میشود آگاه باشیم، با کلمات، افکار و توجهمان شروع کنیم. ممکن است از این آگاه نباشیم اما انرژی زیادی را صرف غیبت کردن، بدگویی درمورد دیگران، قضاوت کردن مردم، پیدا کردن اشتباهات آنها و غرق شدن در افکار منفی مثل حسادت، گناه یا ترس و بهانه آوردن برای پوشاندن احساس واقعیمان میکنیم.
شاید همه اینها به نظرتان کمی اغراقآمیز بیاید اما اگر واقعاً مراقب خودمان، افکار و کلماتمان باشیم، متوجه خواهیم شد که هر روز در نقطهای، حتی ناآگاهانه، خیلی از این احساسات را داریم. خیلیوقتها این تخطی بسیار ظریف است مثل یک قضاوت منفی درمورد گارسن یک رستوران یا خستهشدن از یک مشتری تلفنی و بدگویی درمورد او و یا گفتن یک دروغ کوچک برای بهانه آوردن به جای نه گفتن. این نیست که با داشتن این احساسات یا گفتن این کلمات به آدمهای بدی تبدیل میشویم. یعنی این چیزها زباله هایی بیفایده هستند که فضای درونی ما را اشغال میکنند و به درد سلامت درونیمان نمیخورند.
برای پاکسازی درونی خود این چهار قانون را رعایت کنید:
۱. چیزی که واقعاً منظورتان است بگویید. به چیزی که میگویید واقعاً اعتقاد داشته باشید.
۲. چیزی را به کسی نگویید مگراینکه بتوانید آن را به همه بگویید.
۳. چیزی را که نمیتوانید بیرون بگویید، درون نگویید.
۴. چیزی نگویید مگر اینکه درست، مفید و بامحبت باشد.
اینجا هر کدام از این موارد را با جزییات بیشتر بررسی میکنیم:
۴ قانون برای آرام کردن ذهن
۱. چیزی که واقعاً منظورتان است را بگویید. به چیزی که میگویید واقعاً اعتقاد داشته باشید.
قسمت اول: چیزی که واقعاً منظورتان است را بگویید.
آیا برای جلوگیری از برخورد کامل با یک موقعیت ناراحتکننده میفهمید که مشغول بهانهآوردن هستید؟ بعنوان مثال، دوستتان از شما میخواهد که در یک مهمانی شرکت کنید. واقعاً دوست ندارید به آنجا بروید اما بهانه میآورید که، «نمیتوانم جور کنم بیام» یا «خیلی سرم شلوغه»، تا بتوانید به آرامی از چیزی یا کسی یا فعالیتی جلوگیری کنید. نمونه دیگر میتواند این باشد که کسی از شما میخواهد کاری برای او انجام دهید که شما خیلی به آن راغب نیستید، اما احساس گناه میکنید و نمیتوانید به او نه بگویید، به همین دلیل از برخورد با آن فرد جلوگیری میکنید (تلفنها یا ایمیلهای او را جواب نمیدهید) یا بهانهای می تراشید که حقیقت ندارد. دلیلش این نیست که نمیتوانید کاری انجام دهید. واقعیت این است که تصمیم گرفتهاید آن کار را انجام ندهید اما عمل بهانه آوردن یا اجتناب از آن، جنبشی در فضای درونیتان آغاز میکند که برای حفظ آن نیاز به انرژی دارید. به جای سکون و آرامش حالا خود را مشغول فکر کردن به این «دروغ» میکنید. وقتی میخواهید چیزی بگویید، تصمیمی آگاهانه بگیرید که حقیقت محض یا آنچه واقعاً منظورتان است را بگویید. حقیقت محض لازم نیست خشن یا ناراحتکننده باشد، میتوانید این کار را با مهربانی اما قاطعانه انجام دهید. وقتی چیزی که میگویید حرف خودتان باشد، هیچکس نمیتواند آن را رد کند، حتی اگر آنچه میشنوند را دوست نداشته باشند؛ چون حقیقت را گفتهاید و دقیقاً به آن اعتقاد داشتهاید.
قسمت دوم: به چیزی که میگویید واقعاً اعتقاد داشته باشید.
گاهیاوقات برای رد کردن مسئولیت از سرمان یا از سر عادت چیزی میگوییم که واقعاً به آن اعتقاد نداریم. بعنوان مثال، به والدین یا نزدیکانمان پشت تلفن میگوییم «دوستت دارم»، نه به این دلیل که واقعاً منظورمان این است، بلکه از سر عادت. این کلمات به طور خودکار از دهانمان خارج میشوند، طوریکه معنای واقعی خود را از دست میدهند. در مثالی دیگر میگوییم، «زود بهت زنگ میزنم»، یا «فردا بهت زنگ میزنم». یا به دوستی پیشنهاد کمک میدهیم اما چندان تمایلی برای انجام حرفمان نداریم و فقط به این دلیل به زبانش میآوریم که ساده بوده و باعث خوشحال شدن فرد مقابل میشود.
ممکن است تصور کنیم که این نظرات عادی بیضرر هستند اما در عمق درونمان میدانیم که درست نیستند. اینها شروع دروغهای کوچک ما هستند و به مرور زمان به افکار گناهآلود تبدیل میشوند که حواس شما را از از این لحظه پرت میکنند. به خودتان متعهد شوید که به هر چه که به زبان میآورید واقعاً اعتقاد داشته باشید و وعده توخالی که قدرت یا قصد انجام آن را ندارید به کسی ندهید.
۲. چیزی را به کسی نگویید مگراینکه بتوانید آن را به همه بگویید.
چه قبول کنیم یا نه، بیشتر ما نوعی غیبت کردن را دوست داریم. همچنین خیلی سریع اشکالات دیگران را پیدا میکنیم و با دوستانمان درمورد آن حرف میزنیم. یا بیچارگی کسی را میفهمیم و دوست داریم به دیگران هم اطلاع دهیم. مطمئناً نمونههای زیادی از این را در زندگی خودتان داشتهاید اما برای برای نمونه به یک مورد اشاره میکنیم: نسیم دچار مشکل احساسی شد و امروز در محل کار سر یکی از همکاران داد میزند و ما به محض اینکه به خانه میآییم موضوع را فوراً به همسرمان میگوییم.
نمونه دیگر اینکه علی از کار خود اخراج شده است و وقتی درمورد آن میشنویم چون از او خوشمان نمیآید حتی درموردش جوک هم درست میکنیم. در دو هر نمونه، نمیتوانیم همان چیز را برای همه بازگو کنیم، مخصوصاً خود نسیم یا علی. و اگر واقعاً فضای درونیمان را موقع و بعد از گفتن این کلمات مشاهده میکردیم، ته دلمان احساس خوشحالی زیادی نمیکردیم. وقتی آگاهانه چنین گفتگویی را مشاهده میکنیم، یاد میگیریم که هیچ کاری برای غذا دادن به روحمان انجام ندادهایم، همه کاری که کردیم ایجاد انرژی منفی و تعارض درونی بوده است که فضای درونی ما را آلوده کرده است. به خودتان متعهد شوید که هیچ چیزی را به کسی نگویید مگراینکه بتوانید آن را به همه دنیا اعلام کنید. برای پراکنده نکردن انرژی منفی به خودتان متعهد شوید.
۳. چیزی را که نمیتوانید بیرون بگویید، درون نگویید.
بیشتر ما منتقد خودمان هستیم. چون چیزهایی که به خودمان، در حریم شخصی ذهنمان میگوییم را نمیتوانیم به دنیا اعلام کنیم، باور داریم که تنها کسانی هستیم که از این گفتگوهای شخصی منفی، اعتمادبهنفس کم و اضطراب آسیب میبینیم. وقتی چیزی خوب پیش نمیرود، اولین کسی که مقصر میدانیم خودمان هستیم و اشتباهاتمان را نقد میکنیم. همه ما با خودمان حرف میزنیم اما زمانی مشکل ایجاد میشود که به این گفتگو با خود ایمان میآوریم، طوریکه باورهای اشتباهی درباره خودمان در ما شکل میگیرد. این باورهای اشتباه برای روحمان و سلامت آیندهمان حیاتی میشود مگراینکه برای فراموش کردن این باورها کاری بکنیم.میگناir دفعه بعدی که این صدا را در سرتان شنیدید که «من احمقم» یا «من به اندازه کافی خوب نیستم» یا «من موفق نیستم» یا هر فکر منفی دیگری، بفهمید که این خودتان نیستید. میتوانید با صدای بلند بگویید، «این من نیست. این درست نیست!» و این فکر را در سرتان پرورش دهید، «از امروز به بعد، من انتخاب میکنم که فراموشت کنم، چون دیگر در خدمت من نیستی. تو واقعی نیستی و از امروز به بعد از دست تو آزاد میشوم.» فرض اصلی در قانون سوم برای پاکسازی درون این است که هر فکری را که نمیتوانید با صدای بلند برای بقیه (هر کسی) عنوان کنید، اصلاً به درون سرتان راه ندهید. فضای درونیتان را تمیز نگه دارید.
۴. چیزی نگویید مگر اینکه درست، مفید و توام با محبت باشد.
بعضیها اینقدر با خودشان حرف میزنند که به صورت حرفهای پوچ از دهانشان بیرون میزند. به آدمهایی که در اتوبوس حرف میزنند یا دوست دارند در محلکار با حرف زدن، خودشان را سرگرم کنند، نگاه کنید. اگر تعداد حرفهای به دردبخور و واقعاً جالب آنها را بشمارید، تعدادشان بسیار کم خواهد بود. اینها نه تنها موجب حواسپرتی اطرافیانشان میشود، مقدار بسیار زیادی انرژی برای حرف زدن از آن فرد میگیرد. آخرین باری که به مدت طولانی درمورد مسئلهای حرف زدید و خستگی که بعد از آن داشتید را به خاطر آورید. علاوهبراین، هرچه چیزهایی که میگوییم بیفایدهتر باشند، چیزهای بیفایدهتری هم به ذهنمان برمیگردانیم. اما نگران نشوید، راههایی برای خاموش کردن آن وجود دارد.
بعضیها روزه سکوت را امتحان میکنند، روزهایی که در آن نه حرف میزنند، نه چیزی میخوانند و نه از کامپیوتر استفاده میکنند. و در پایان آن روز، حس آرامش و انرژی بیاندازهای میکنند. مراقب چیزهایی که میگویید باشید و فقط چیزهایی بگویید که موارد زیر درمورد آن صدق کند:
آیا چیزی که میگویم…
• به نظرم درست است؟ از ته قلبم برمیآید؟
• برای کمک کردن به یک فرد یا موقعیت خاص مفید است؟
• مهربانانه و بامحبت است؟ مثل تحسین یا پیشنهاد کمک؟
بیماری روانی چیست؟
اختلالات روانی شامل طیف گسترده ای از نشانه های رفتاری و روان شناختی می باشد که توانایی فرد را در
کنارآمدن با مشکلات روزمره زندگی کاهش می دهد. این رفتارها به گونه ای است که برای فرد رنج و ناسازگاری بسیارایجاد می کند و از دید اطرافیان، نامعقول و غیرقابل درک می باشد و برای آنها ایجاد ناراحتی می کند. ضمن اینکه رفتار این بیماران در پاره ای از موارد به گونه ای است که از معیارهای اخلاقی و هنجارها عدول می کند.
ویژگی های بیماری
۱- تغییرات غیرطبیعی روان فرد یعنی در تفکر، عاطفه، حافظه، ادراک و قضاوت فرد که از رفتار و گفتار او شناخته می شود.
۲- این تغییرات باعث ناراحتی و رنج خود فرد و اطرافیان او می شود.
۳- این تغییرات و ناراحتی های حاصل از آن باعث اختلال در فعالیت های روزمره شغلی، تحصیلی، فردی و ارتباط با دیگران می شود.
بنابراین وقتی گفته می شود فردی دچار بیماری روانی شده است که او نشانه هایی از بیماری داشته باشد که شدید باشد، طولانی یا تکراری باشد و باعث مزاحمت و رنج خود و دیگران شود و اختلاف در فعالیت های روزانه وی ایجاد نماید. لازم به یادآوری است که بین واکنش های روانی در دو حالت سلامتی و بیماری، حالتی نیز وجود دارد که به نام مشکل روانی نامیده می شود. در این حالت فرد نه سالم است و نه همه نشانه های بیماری را دارد. حالتی خفیف است یا بعضی از نشانه های روانی را دارد. در این گونه موارد یک مشاوره یا راهنمایی ساده کمک بزرگی به حل آنها می کند. این مشکلات می تواند فردی، خانوادگی، شغلی یا اجتماعی باشد.
نشانه های بیمار
نشانه های بیماری های ر وانی به سه دسته
۱- اختلال در کارکردهای بدنی، ۲- اختلال در کارکردهای روانی و ۳- اختلال در فعالیت ها و سایر کارکردها تقسیم می شود.
۱- اختلاف در کارکرد بدنی
الف) اختلال در خواب: فرد به خواب نمی رود. گاه می نشیند و گاه در رختخواب دراز می کشد و نگران است که چرا خوابش نمی برد، گاه نیمه شب بیدار می شود و مجدداً به خواب نمی رود و گاه به ندرت سرتاسر شب را با بی خوابی طی می کند و صبح هم سر حال نیست. هر یک از این ناراحتی ها ممکن است به تنهایی یا با یکدیگر وجود داشته باشد. از دیگر نشانه های اختلال خواب، دیدن کابوس، حرف زدن و یا راه رفتن درخواب است.
ب) اشتها و مصرف غذا: فرد اشتها ندارد و کمتر از حد معمول می خورد یا اینکه اشتها دارد و از خوردن غذا لذت نمی برد او همچنین کاهش وزن پیدا می کند. پرخوری نیز گاه،روانی و بیمارگونه است.
۲- اختلال در کارکرد روانی:
الف) رفتار: رفتارهای فرد باعث ناراحتی افراد خانواده و دیگران شده و یا آنها را در شرایط بسیار سختی قرار می دهد. رفتار فرد ممکن است برای خود یا دیگران ناخوشایند، وسواسی یا خطرآفرین باشد. ممکن است رفتاری پرتحرک، بیقرار یا بی هدف داشته باشد و دیگران را بدون دلیل کتک زده و یا اذیت و آزار نماید. لجبازی، بهانه گیری، پرخاشگری، عصبانیت و پرتاب کردن اشیاء از دیگر نشانه های شایع مشکلات و اختلالات روانی و عاطفی در افراد مبتلا به بیماری است. گاه ممکن است فرد خیلی گرفته، گوشه گیر، خجالتی و آرام باشد، هیچ نوع فعالیتی از خود نشان ندهد و ساعت ها در نقطه ای بنشیند یا دراز بکشد.
ب) تکلم و تفکر: بیمار یا بیش از اندازه صحبت می کند، یا صحبت هایش غیرضروری است یا خیلی کم حرف می زند و گاه اصلاً حرف نمی زند. گاه کلام بی ربط بوده و فهمیده نمی شود. زمانی نیز صحبت های خاص و اعتقادات نادرستی را که مورد تأیید دیگران نیست طرح می کند. کسی او را جادو کرده است، هر غذایی که به او داده می شود مسموم است، این اعتقادات محکم و نادرست که مورد تأیید اطرافیانم نیست «هذیان» نام دارد.
ج) هیجانات: فرد ممکن است در رابطه با شرایط خاص به شکلی غیر طبیعی یا افراطی هیجانی شود، بی مورد یا افراطی بخندد، گریه کند یا عصبانی شود، گاه عاطفه نامناسب دارد و یا هیچ نوع عاطفه مناسبی در جای خود از خود نشان نمی دهد. مثلاً در جمع مثل مجسمه یک جا نشسته، می خندد یا گریه می کند، بدون اینکه دلیل مشخصی داشته باشد. غمگینی، افسردگی، سرخوشی، ترس و اضطراب بدون دلیل و طولانی نیز ممکن است دیده شود.
د) ادراک: فرد ممکن است در فهم تحریکاتی که از حواس پنج گانه اش دریافت می شود، دچار اختلال شود، آنها را نادرست یا با سوء تعبیر دریافت دارد. او می تواند چیزهایی را ببیند که وجود ندارد و یا صداهایی را می تواند بشنود که از جایی نمی آیند و چیزهایی را روی پوست خود احساس کند که وجود ندارد (توهم). شنیدن صدایی که او را صدا می کند و یا به او دستور می دهد یا به وی توهین می کند در بیماران روانی شدید زیاد دیده می شود (توهم شنوایی).
ه) حافظه: فرد حافظه اش را از دست داده و وقایع را فراموش می نماید. در این حالت آن چیزی را که چند دقیقه پیش دیده یا شنیده و یا عمل کرده است فراموش می کند. او به یاد نمی آورد که پول، لباس یا سایر وسایل خود را در کجا گذاشته است (حافظه نزدیک) نمی تواند به یاد بیاورد که در چند روز گذشته با چه کسانی رفت و آمد داشته و یا چند هفته پیش چه کسانی را دیده است. ممکن است حافظه دورش از دست داده و نتواند به یاد بیاورد که حتی اسم بچه هایش چیست و خواهر و برادرش در کجا زندگی می کنند. گاه فرد راه معمولی را گم می کند.
و) هوش و ذکاوت: در بعضی بیماری های روانی هوش و توان تصمیم گری دچار اختلال می شود و مهارت های استدلالی فرد کاهش می یابد. در کارهای روزمره دچار اشتباهات زیادی می شود. قادر به انجام محاسبات ساده ریاضی یا یادگیری جدید نیست و مثل افراد کودن و خنگ عمل می کند.
ز) سطح هوشیاری: در بعضی اختلالات روانی که بیشتر ناشی از ضایعات عضوی مغز است، سطح هوشیاری بیمار کاهش می یابد. فرد در شناخت اطرافیان دچار اشکال می شود و از نظر تشخیص افراد، زمان و مکان اختلال پیدا می کند.
۳- اختلال در فعالیت ها و سایر کارکردها
الف) فعالیت های فردی: فرد به نیازهای بدنی و بهداشتی خود توجهی نمی کند، خود را نمی شوید، حمام نمی رود و سر و صورت خود را مرتب نمی کند و غذا نمی خورد، گاه دیده می شود که در حالت شدید فرد پابرهنه راه می رود و بیجا لخت می شود.
ب) فعالیت های اجتماعی: بیمار با خانواده، دوستان و اطرافیان رفتاری نادرست یا غریب پیدا می کند، به دیگران توهین، فحاشی، اذیت و آزار و حمله می کند. در بین جمع به شکلی نامناسب عمل می کند که باعث تعجب دیگران و مغشوش شدن جمع و جلسه می شود. گاه ممکن است آنچنان بی پروا عمل کند که باعث ناراحتی یا خنده و تمسخر دیگران شود. به هم خوردن ساختار، ارتباط و مدیریت خانواده نیز شیوع زیادی دارد.
به محض مواجه شدن با حملات فوق سعی کنید سریعاً به مراکز مشاوره و فوریت های روانپزشکی رجوع کنید، چرا که بسیاری از بیماری های روانی در بدو پیدایش قابل پیشگیری و درمان هستند