آشنایی با بیماریهای روحی و جسمی و نحوه درمان

معرفی کامل و عوامل ایجاد کننده و روشهای جدید درمان

آشنایی با بیماریهای روحی و جسمی و نحوه درمان

معرفی کامل و عوامل ایجاد کننده و روشهای جدید درمان

علائم مسمومیت با لیتیوم:

 

علائم مسمومیت با لیتیوم:

اسهال

گیجی

تهوع

دردهای شکمی

استفراغ

ضعف، خوابالودگی

لرزش دست

اشکال در تکلم

تشنج

کما

اگر فکر می کنید بیش از دوز تجویز شده لیتیوم مصرف کرده اید، به سرعت مصرف آن را قطع کنید و  بلافاصله به یک مرکز پزشکی مراجعه کنید. در چنین شرایطی از رانندگی بپرهیزید.

نباید ها:

در صورت فراموش کردن یک دوز، بری جبران ،دوز بعدی خود را افزایش ندهید.

از قطع ناگهانی لیتیوم خودداری کنید.

درصورتی که علائم مسمومیت دارویی دارید، مصرف را قطع کنید اما به یاد داشته باشید حتی فاصله ی چندساعت تا دریافت مراقبت های پزشکی علائم مسمومیت را تشدید می کنند.

در صورت بروز علائم مسمومیت تا زمان آزمایش خون بعدی صبر نکنید.

 مسمومیت ناشی از سوء مصرف لیتیوم به اندازه ی بروز مسمومیت با موادی مثل مرگ موش خطرزا ست.

آیا بیماری دوقطبی ارثی است؟

آیا بیماری دوقطبی ارثی است؟
بیماری دوقطبی می‌تواند در خانواده‌ها وجود داشته باشد. محققین تعدادی ژن را که احتمالا به این اختلال مربوط هستند شناسایی کرده و احتمال داده‌اند که مشکلات گوناگون بیولوژیکی ممکن است در بیماری دوقطبی رخ دهد. همانند دیگر بیماریهای پیچیده ارثی، بیماری دوقطبی تنها در تعدادی از افرادی که در معرض ریسک ژنتیکی قرار دارند رخ می‌دهد. بعنوان مثال، اگر فردی بیماری دوقطبی داشته باشد ولی همسر او مبتلا نباشد، تنها یک هفتم احتمال این وجود دارد که فرزند وی مبتلا گردد. در صورتیکه تعداد بیشتری از اقوام شما مبتلا به افسردگی یا بیماری دوقطبی باشند، این احتمال بیشتر خواهد شد.

مغز انسان و نحوه عملکرد آن

مغز انسان و نحوه عملکرد آن

 


علاقه انسان ها به داشتن اطلاعاتی درمورد مغز و نحوه عملکرد آن به سال ها پیش باز می گردد. امروزه شواهد بسیاری وجود دارد که ثابت می کند هزاران سال قبل در کشورهایی نظیر مصر و یونان کنکاش و تحقیقات زیادی در مورد مغز انسان صورت گرفته است. این ارگان پیچیده و شگفت انگیز همیشه برای پژوهشگران و دانشمندان سوژه جالب و بحث برانگیزی بوده است. در این مقاله سعی شده است به شیوه بسیار ساده و قابل فهمی، چگونگی رشد و تکامل مغز و نوع کارکرد آن در مراحل مختلف زندگی از ابتدای پیدایش سلول های مغزی تا زمان پیری شرح داده شود.

 

 

بسیاری از دانشمندان و کارشناسان امور روان شناسی عقیده دارند که با دانستن اطلاعات مفید و ضروری در مورد مغز انسان و نحوه عملکرد آن، می توان برای بسیاری از بیماری ها و ناهنجاری ها و اختلالات روانی توجیه مناسب و در خوری ارائه داد.

 

● مغز جنین انسان

 

مغز جنین و نوزاد تازه متولد شده به عقیده دانشمندان یک معمای پررمز و راز است که به تازگی تلاش های زیادی برای پرده برداشتن از این رازهای پرابهام صورت گرفته است. شروع این معمای پیچیده در رحم مادر است. تنها چهار هفته بعد از لقاح و بارور شدن تخم، نخستین سلول های مغزی یعنی نورون ها، به میزان شگفت انگیز و حیرت آوری (حدود ۲۵۰ هزار نورون در هر دقیقه) شروع به رشد و تکثیر می کنند. میلیون ها سلول مغزی شروع به برقراری ارتباط با یکدیگر می کنند و بدین ترتیب میلیاردها میلیارد ارتباط میان سلول های مغزی ایجاد می شود.

 

جالب اینکه هر سلول مغزی دقیقا در جای مناسب خود قرار می گیرد و تمامی ارتباطات و پیوند میان نورون ها با دقت و سازماندهی شده هستند. در این مجموعه عجیب و خارق العاده هیچ چیز اتفاقی یا تصادفی صورت نمی گیرد. گویی تشکیل مغز و پیوند سلول های مغزی یک برنامه کاملاً از پیش طراحی شده و منظم است. چشمان نوزاد تازه متولد شده و قشر مخ در ناحیه بصری و بینایی بعد از تولد نوزاد هم رشد می کند. بنابراین پاسخ به محرک های گوناگون از طریق چشم ها نشان می دهد که قشر مخ در حال تکامل و رشد است. به عقیده پزشکان چنانچه نوزادی با دید غیرعادی به دنیا بیاید و نتواند نسبت به محرک های محیطی از طریق چشمان خود به خوبی پاسخ دهد، باید از نظر مغزی مورد بررسی کامل قرار بگیرد.

 

● مغز کودکان

 

مغز انسان در سنین کودکی مانند یک موتور بسیار فعال، آماده یادگیری است. یک کودک ابتدا می آموزد که چهار دست و پا حرکت کند، سپس راه برود و سرانجام دویدن را می آموزد. در همین سنین مغز انسان به او دستور می دهد که فکر کند، از عقل و شعور خود بهره ببرد، به اطراف توجه کند، به خاطر بسپارد و بیاموزد.

 

اما به عقیده روان شناسان مغز یک کودک در یادگیری زبان به طور شگفت انگیزی عمل می کند. در سنین بزرگسالی مرکز تکلم و یادگیری زبان در نیمه چپ مغز است، اما مغز کودکان کمتر تخصصی است و در واقع هنوز قسمت های مختلف آن به فاکتورهای متفاوت مربوط نمی شود و تمامی قسمت های مغز یک کودک یک ساله برای یادگیری زبان و تکلم فرمان می دهد نه فقط سمت چپ مغز، اما کم کم و با بالا رفتن سن یادگیری زبان به سمت چپ مغز منحصر می شود. حال چنانچه به هر دلیلی مغز انسان در دوران کودکی تحت تاثیر یک بیماری خاص قرار بگیرد، تاثیرات مخربی بر رشد مغز و نحوه عملکرد آن می گذارد. مانند آنچه که در بیماری صرع روی می دهد.

 

 

● مغز نوجوانان و جوانان

 

هنگامی که مغز یک انسان بالغ در سنین نوجوانی مورد بررسی قرار می گیرد، راز و رمز، پیچیدگی، افکار بکر و دست نخورده، هیجانات و در کنار همه اینها یاس و ناامیدی نیز یافت می شود. در این سنین هورمون های مختلفی در مغز انسان ترشح می شود که بر کل سیستم بدن انسان تاثیر گذارند.

 

در این سن قشر پیشین مخ که مرکز استدلال و کنترل میل و هوس است، همچنان در حال پیشرفت و تکامل است. به همین دلیل سن نوجوانی، سن غلیان احساسات و عواطف و استدلال های بی منطق و نادرست است. نکته جالبی که توجه پژوهشگران و دانشمندان را به خود جلب کرده است، مساله خواب در سنین نوجوانی است که اکثر نوجوانان با آن مشکل دارند. مثلاً این که شب ها نمی توانند خوب بخوابند و صبح ها به سختی از خواب بیدار می شوند. این مساله قطعاً با مغز و نحوه عملکرد آن در این سن و یا تاثیر هورمون های مختلف بر آن در ارتباط است و دانشمندان در پی یافتن جوابی برای این سؤالات هستند. یکی از مهم ترین اختلالات مغزی و روانی که معمولاً افراد بالای ۱۲ سال را تهدید می کند، اسکیزوفرنی است که به جنون جوانی نیز شهرت دارد.

 

● مغز بزرگسالان

 

مغز بزرگسالان یک نمونه کامل از نیروی عقلانی و فهم و هوش انسانی است. علاوه بر تفکر و تعقل احساسات نیز به طور عمده توسط مغز کنترل می شوند. میان احساسات و تعقل یک واکنش و تبادل حیاتی و مهم وجود دارد.

همه ما می دانیم عملکرد نادرست مغز می تواند باعث بروز درد در نواحی مختلف بدن، گریه، افسردگی، استرس، ضعف و ناتوانی احساسی شود. ضمناً مغز به روی کنش ها و واکنش های احساسی و عاطفی نیز تاثیر مثبت دارد. مانند خنده، هیجان، شادی و عشق.

 

دانشمندان توانسته اند بخشی از مغز را که باعث خنده می شود، به دقت مشخص کنند. بسیاری گمان می کردند که احساسات و عواطف ناملموس و غیرقابل درک هستند، اما امروزه با بررسی مغز افراد بزرگسال ثابت شده است که مرکز احساست و عواطف مختلف در مغز کاملاً مشخص است و این کیفیت ها غیرقابل لمس نامحسوس نیستند. سیستم مغز به گونه ای عمل می کند که ما حواس پنجگانه لامسه، بویایی، شنوایی، چشایی و بینایی را به طور کامل حس کرده و درک می کنیم. اما هیچ فکر کرده اید که زندگی ما انسان ها بدون احساسات و عواطف، بی معنی و پوچ خواهد بود؛ عملکرد مغز در این میان بسیار مهم و حیاتی است.

 

 

● مغز افراد سالخورده و پیر

 

مغز انسان تا آخرین سال های عمر و در سنین پیری می تواند به خوبی کار کند و عملکرد مطلوبی داشته باشد. دانشمندان دریافته اند که مغز انسان حتی در سنین هفتاد تا هشتاد سالگی هم می تواند به ساختن نورون های جدید ادامه دهد. برخلاف برخی تصوراتی که در گذشته وجود داشت. مبنی بر این که با افزایش سن و پیر شدن انسان تعداد زیادی از سلول های مغز تحلیل می روند. این در حالی است که اخیراً ثابت شده است که با افزایش سن مغز انسان همچنان فعال است و حتی دانایی و تعقل و قدرت اندیشیدن نیز بیشتر ازگذشته می شود. با این حال بیماری های مغزی وجود دارند که با بالا رفتن سن و پیر شدن بیشتر خود را نشان می دهند مانند آلزایمر و زوال عقل، اما دانشمندان امیدوارند که با انجام مطالعات بیشتر بر روی این سیستم پیچیده و خارق العاده راه حل هایی برای پیشگیری از ابتلا به این قبیل بمیاری های مغزی بیابند.

ازدواج با کسانیکه دارای بیماری روحی هستند

 ازدواج با  کسانیکه دارای بیماری روحی هستند

 

انتخاب همسر، انتخابی مادام العمر است و با این انتخاب قرار است مرد و زن مدتی طولانی در کنار هم بمانند. در کنار هم ماندن، منوط به شرایطی است که یکی از آنها داشتن سلامت روان دوطرف است...

 


حالا اگر فردی دچار اختلال های روانی بود، حق ازدواج دارد یا نه؟ و اگر حق ازدواج دارد چه مشکل هایی پیش روی او و همسرش وجود خواهد داشت؟


در عقدنامه بندی وجود دارد که در آن اشاره شده چنانچه یکی از طرفین به بیماری صعب العلاجی مبتلا باشد و آن را پنهان کند و این مساله به وسیله مراجع ذی صلاح و روان شناسان تایید شود، طلاق راحت و بدون هیچ قید و شرطی امکان پذیر است ولی جدایی همیشه تبعاتی دارد پس با کمی آگاهی و دقت در انتخاب، می توان یا مانع از چنین ازدواجی شد یا به کمک پزشکان و مشاوران، آن را در مسیر درستی هدایت کرد بنابراین لازم است همه افراد قبل از ازدواج از نظر روانی بررسی شوند.

 

 

بیماری های روان شناختی به چند گروه طبقه بندی می شوند. اصولا اختلال های شخصیتی، غیرقابل?درمان یا کمتر قابل درمان اند و تا پایان عمر با فرد باقی می مانند. بیماری های اسکیزوفرنی، پارانویا، دوقطبی، شخصیت های مرزی و... جزو اختلال هایی هستند که مبتلایان به آنها حتما باید مداوم تحت نظر روان پزشک باشند زیرا هرگز بهبود نمی یابند اما برخی دیگر از اختلال های روانی گذرا و قابل درمان هستند؛ مثل اختلال های افسردگی، اضطرابی، وسواسی و... تفاوت این اختلال ها با گروه اول در این است که مبتلایان به آنها معمولا آزاری برای دیگران ندارند و در روند زندگی اختلال چندانی ایجاد نمی کنند و با درمان، بیماری کنترل می شود البته در دسته دوم نیز باید به شدت علایم بیماری توجه داشت.

 

 

 


● پیامدهای ازدواج با مبتلایان به گروه اول بیماری های اعصاب و روان


متاسفانه برخی خانواده ها با اینکه به بیماری فرزندانشان واقف هستند، آن را پنهان می کنند تا شاید با ازدواج، فرزندشان بهبود یابد اما این تصور کاملا غلط است. ازدواج حتی در شرایطی که همه چیز طبق روال عادی باشد، دغدغه های خاص خود را دارد، چه رسد به اینکه اختلال روانی یکی از طرفین بر آن افزوده شود. این مساله موضوع را بسیار بغرنج تر خواهدکرد. فرض کنید پسر یا دختر مبتلا به اختلال دوقطبی است و در اوج شادی و لذت، ناگهان گریه می کند. این تغییر خلق غیرعادی و ناگهانی باعث تعجب همسر و اطرافیان می شود و همه آن را غیرعادی تلقی می کنند. گاهی خانواده اسکیزوفرنی، پارانویا، توهم و هذیان یا وسواس آسیب و گزند را یک اختلال ساده می پندارند و هنگام ازدواج آن را لاپوشانی می کنند. حتی خود عروس یا داماد نیز به دلیل عشق و علاقه ابتدای آشنایی از این مشکل چشم پوشی می کنند و سیاست صبر و تحمل را در پیش می گیرد. مثال دیگر درباره شک و تردید مرد یا زن است. مثلا وقتی مردی همسرش را بیش از حد کنترل می کند، شاید این کار در ابتدای امر به دوست داشتن زیاد تلقی شود ولی در درازمدت مشکل های عدیده ای به وجود می آورد. با چنین بیمارانی زندگی کردن کاری بس دشوار است و بیشتر اوقات تبعات سنگینی دارد. ازدواج این گروه بیماران، صحیح نیست زیرا ظرفیت تحمل انسان ها با گذشت زمان و عادی شدن ارتباط، کمتر می شود و میزان عشق و خواستن فعلی، در آینده ای نه چندان دور تغییر خواهدکرد. از سوی دیگر، رفتار چنین بیمارانی کاملا غیرقابل پیش بینی است و ممکن است گرفتاری های بسیاری ایجاد شود. ازدواج با این بیماران اصلا پیشنهاد نمی شود مگر در مواقعی خاص که بیماری کاملا مهار و قابل کنترل باشد و خود بیمار بپذیرد هر چند وقت یکبار به پزشک مراجعه و همکاری کند. البته همسر نیز باید کاملا از این مساله آگاه و در روند درمان سهیم باشد.

 

 

 

 

● پیامدهای ازدواج با مبتلایان به گروه دوم بیماری های اعصاب و روان

 


گروه دوم دچار اختلال های ساده و گذرا هستند. اختلال افسردگی که امروزه از آن به عنوان سرماخوردگی روانی نیز یاد می شود، موانع چندانی در زندگی پدید نمی آورد. یک فرد افسرده خلق پایینی دارد که با مصرف دارو یا تغییر بعضی شرایط می توان آن را درمان کرد. اختلال های وسواسی و اضطرابی نیز مانند افسردگی جزو موانع ازدواج نیستند ولی قابل تعمق و تفکراند. شاید زندگی با یک فرد وسواسی، دشوارتر از زندگی با یک بیمار افسرده باشد.


این گروه از افراد می توانند ازدواج کنند ولی باید نوع بیماری، شدت آن و مدت زمان ابتلا مشخص شود. زندگی با یک فرد دچار وسواس فکری و عملی با زندگی با یک فرد مبتلا به وسواس شک و تردید کاملا متفاوت است بنابراین قبل ازدواج حتما باید همه شرایط بررسی شوند و زوج در مورد این موضوع آگاهی داشته باشند که بیماری های روان شناختی ممکن است از طریق ارث به فرزندان منتقل شود. اختلال های روانی افراد در جلسه های مشاوره قبل ازدواج به راحتی قابل شناسایی است. روان شناس هرگز از لحاظ قانونی، شرعی، اخلاقی و روان شناختی نمی تواند کسی را از ازدواج منع کند و تنها کاری که انجام می دهد آگاهی دادن به طرفین است تا مشکل ها را بشناسند و در مسیری درست گام بردارند. حتی گاهی افراد مشکل های شخصیتی پنهان دارند و تست های روان شناختی این مشکل ها را نشان می دهد.

 

 

 

 

● پیامدهای ازدواج با مبتلایان به بیماری های جنسی

 


افرادی که دچار مشکل های جنسی هستند هم حق ازدواج دارند. مشکل های جنسی به شکل سردمزاجی و... است. البته بیماران ترانس که از هویت خود ناراضی هستند، قادر به ازدواج نیستند ولی بقیه ممنوعیتی ندارند اما آنها نیز بعد از ورود به زندگی مشترک دچار مشکل خواهندشد. افراد سردمزاج ممکن است بعد از ازدواج اصلا رابطه زناشویی برقرار نکنند. چنین وصلت هایی بدون رضایتمندی خواهد بود. افرادی با این مشکلات حق تشکیل خانواده دارند ولی قبل از اقدام به این کار باید درمان شوند. زندگی با این گروه دشواری های روانی، رفتاری، هیجانی و عاطفی زیادی دارد که ایستایی در زندگی به وجود می آورد و خواه ناخواه به درگیری می انجامد و دوام زندگی را به مخاطره می اندازد. غیر از بیماران ترانس سایر اختلال های جنسی قابل درمان است.

 

روش هایی شگفت انگیز برای آرام کردن ذهن

آیا معمولاً احساس راحتی و آرامش می‌کنید؟ آیا هر روز سرشار از لذت هستید، طوریکه انگار هیچ مشکل یا درد احساسی ندارید؟ اگر اینطور است، مستقیماً به سراغ قسمت نظرات بروید و رمز کارتان را با ما در میان بگذارید. اگر هنوز مشغول خواندن هستید، پس جزء اکثریت مردم هستید که برای رسیدن به زندگی بهتر، آرام‌تر و لذت‌بخش‌تر تلاش می‌کنند. بااینحال به نظر چالشی غیرممکن می‌آید و در آخر بخاطر شکست در این راستا خودمان را از نظر ذهنی تنبیه می‌کنیم و به این نتیجه می‌رسیم که، «اصلاً من برای با آرامش زندگی کردن آفریده نشده‌ام.»



چرا یافتن آرامش و لذت دشوار است؟

 اگر به مشکلاتمان نگاه کنید می‌بینید که بیشتر این مشکلات ریشه در ذهن ما دارند. فرض ابتدایی همه آنها یکسان است: یک اتفاق خارجی روی می‌دهد، ما انتخاب می‌کنیم که فقط یک طرف جریان را ببینیم و بعد طوری آن را تفسیر کنیم که دچار تعارضات ذهنی شویم که نتیجه آن نوعی رنج احساسی است. بااینکه گفتن «مشکلاتت را رها کن» آسان است، همه ما می‌دانیم که عمل به آن، به این سادگی‌ها هم نیست. همه ما سالها در جذب مشکلات و تعارضات شرطی‌سازی کرده‌ایم.

به همین دلیل فقط گفتن «دیگر به مشکلاتت فکر نکن» چندان تاثیری روی ما نخواهد داشت. ما به ابزارهایی نیاز داریم که ریشه‌ای با مشکل برخورد کند. اجازه بدهید چیزی را امتحان کنیم. یک دقیقه (یا ۵ دقیقه) چشم‌هایتان را ببندید و طی این مدت تصمیم بگیرید که سکوت و سکون کنید و نگذارید با افکارتان از این سکوت بیرون بیایید (حالا دست از خواندن بردارید و این کار را بکنید). خوب، حالا چه اتفاقی افتاد؟

احتمالاً متوجه شدید که لحظه‌ای که ساکت شدید، افکار دیگر به سراغتان نیامدند--منظور افکار نامربوط است. این افکار نوعی مایه پرت کردن حواس است و ما را از سکوت درونی‌مان دور می‌کند. این فقط آزمایشی بود که در آن آگاهانه ذهنمان را مشاهده کرده و سعی کردیم ساکن بمانیم اما نتوانستیم.

وضعیت فضای درونی‌تان را وقتی روزتان را می‌گذرانید و از افکار آلوده‌کننده غافلید، تجسم کنید. درنتیجه، فضای درونی ما با اطلاعات بی‌فایده، افکاری که برای سلامتی‌مان مفید نیستند، به هم خواهد ریخت. ازآنجاکه فضای درونی‌مان به هم ریخته است، وضوح و روشنی درونی‌مان و خرد ذاتی‌مان دور و تار می‌شود. و در نتیجه تماسمان با بخشی از خود درونی‌مان که مقدس، منطقی، آرام و جاودان است را از دست می‌دهیم.

حواس‌پرتی‌هایی که فوری و مهم می‌دانستیم، مثل تماشای تلویزیون، به‌روز کردن صفحه فیسبوکمان، چک کردن ایمیلمان، غیبت کردن پشت تلفن، ریختن موزیک‌های جدید روی گوشی‌تان و از این قبیل، همگی شما را عقب می‌برند. همه آنها توجه شما را عقب کشیده و حواس شما را از مسائلی که واقعاً برایتان اهمیت دارند چیزهایی که خوشبختی و شادی بادوام به زندگی‌ خودتان و دیگرانی که قرار است بشناسید، می‌آورند پرت می‌کند.

چه آن را تشخیص دهید و چه ندهید، اطلاعاتی که خودتان را در معرض آن قرار می‌دهید، فضای درونی شما را تا حدی پر می‌کند و بر احساسات و خواسته‌هایتان اثر می‌گذارد. و اگر دقت نکنیم، ممکن است خیلی راحت زمانی که وقت باارزشمان را صرف چیزهای بی‌ارزش می‌کنیم، زندگی‌مان را از دست دهیم و بعد با خود فکر کنیم که زندگی‌ام چه شد؟

چرا احساس بی‌ثباتی می‌کنم و اینقدر زود آسیب می‌بینم؟ چرا احساس خوشبختی و موفقیت نمی‌کنم؟ و بعد با همین فکرها از دنیا می‌رویم. اگر هنوز اینجا هستید. نفس می‌کشید و اینجا را می‌خوانید، امروز نعمتی از سوی خداوند برای شماست که بیدار شوید! بیدار شوید و کنترل سرنوشتتان را به دست گیرید، و با چیزهایی که بر آن تمرکز می‌کنید و اجازه می‌دهید وارد زندگیتان شوند شروع کنید.

راهنمای ساده برای پاکسازی درونی

یک راه برای پاکسازی به‌هم ریختگی فضای درونی‌مان حفاظ گذاشتن برای حیاط ذهنمان است؛ اینکه از چیزهایی که وارد ذهنمان می‌شود آگاه باشیم، با کلمات، افکار و توجه‌مان شروع کنیم. ممکن است از این آگاه نباشیم اما انرژی زیادی را صرف غیبت کردن، بدگویی درمورد دیگران، قضاوت کردن مردم، پیدا کردن اشتباهات آنها و غرق شدن در افکار منفی مثل حسادت، گناه یا ترس و بهانه آوردن برای پوشاندن احساس واقعی‌مان می‌کنیم.

شاید همه اینها به نظرتان کمی اغراق‌آمیز بیاید اما اگر واقعاً مراقب خودمان، افکار و کلماتمان باشیم، متوجه خواهیم شد که هر روز در نقطه‌ای، حتی ناآگاهانه، خیلی از این احساسات را داریم. خیلی‌وقت‌ها این تخطی بسیار ظریف است مثل یک قضاوت منفی درمورد گارسن یک رستوران یا خسته‌شدن از یک مشتری تلفنی و بدگویی درمورد او و یا گفتن یک دروغ کوچک برای بهانه آوردن به جای نه گفتن. این نیست که با داشتن این احساسات یا گفتن این کلمات به آدم‌های بدی تبدیل می‌شویم. یعنی این چیزها زباله هایی بی‌فایده هستند که فضای درونی ما را اشغال می‌کنند و به درد سلامت درونی‌مان نمی‌خورند.

برای پاکسازی درونی خود این چهار قانون را رعایت کنید:
۱. چیزی که واقعاً منظورتان است بگویید. به چیزی که می‌گویید واقعاً اعتقاد داشته باشید.
۲. چیزی را به کسی نگویید مگراینکه بتوانید آن را به همه بگویید.
۳. چیزی را که نمی‌توانید بیرون بگویید، درون نگویید.
۴. چیزی نگویید مگر اینکه درست، مفید و بامحبت باشد.

 اینجا هر کدام از این موارد را با جزییات بیشتر بررسی می‌کنیم:

۴ قانون برای آرام کردن ذهن

۱. چیزی که واقعاً منظورتان است را بگویید. به چیزی که می‌گویید واقعاً اعتقاد داشته باشید.

قسمت اول: چیزی که واقعاً منظورتان است را بگویید.

 آیا برای جلوگیری از برخورد کامل با یک موقعیت ناراحت‌کننده می‌فهمید که مشغول بهانه‌آوردن هستید؟ بعنوان مثال، دوستتان از شما می‌خواهد که در یک مهمانی شرکت کنید. واقعاً دوست ندارید به آنجا بروید اما بهانه می‌آورید که، «نمی‌توانم جور کنم بیام» یا «خیلی سرم شلوغه»، تا بتوانید به آرامی از چیزی یا کسی یا فعالیتی جلوگیری کنید. نمونه دیگر می‌تواند این باشد که کسی از شما می‌خواهد کاری برای او انجام دهید که شما خیلی به آن راغب نیستید، اما احساس گناه می‌کنید و نمی‌توانید به او نه بگویید، به همین دلیل از برخورد با آن فرد جلوگیری می‌کنید (تلفن‌ها یا ایمیل‌های او را جواب نمی‌دهید) یا بهانه‌ای می تراشید که حقیقت ندارد. دلیلش این نیست که نمی‌توانید کاری انجام دهید. واقعیت این است که تصمیم گرفته‌اید آن کار را انجام ندهید اما عمل بهانه آوردن یا اجتناب از آن، جنبشی در فضای درونیتان آغاز می‌کند که برای حفظ آن نیاز به انرژی دارید. به جای سکون و آرامش حالا خود را مشغول فکر کردن به این «دروغ» می‌کنید. وقتی می‌خواهید چیزی بگویید، تصمیمی آگاهانه بگیرید که حقیقت محض یا آنچه واقعاً منظورتان است را بگویید. حقیقت محض لازم نیست خشن یا ناراحت‌کننده باشد، می‌توانید این کار را با مهربانی اما قاطعانه انجام دهید. وقتی چیزی که می‌گویید حرف خودتان باشد، هیچکس نمی‌تواند آن را رد کند، حتی اگر آنچه می‌شنوند را دوست نداشته باشند؛ چون حقیقت را گفته‌اید و دقیقاً به آن اعتقاد داشته‌اید.

قسمت دوم: به چیزی که می‌گویید واقعاً اعتقاد داشته باشید.

گاهی‌اوقات برای رد کردن مسئولیت از سرمان یا از سر عادت چیزی می‌گوییم که واقعاً به آن اعتقاد نداریم. بعنوان مثال، به والدین یا نزدیکانمان پشت تلفن می‌گوییم «دوستت دارم»، نه به این دلیل که واقعاً منظورمان این است، بلکه از سر عادت. این کلمات به طور خودکار از دهانمان خارج می‌شوند، طوریکه معنای واقعی خود را از دست می‌دهند. در مثالی دیگر می‌گوییم، «زود بهت زنگ می‌زنم»، یا «فردا بهت زنگ می‌زنم». یا به دوستی پیشنهاد کمک می‌دهیم اما چندان تمایلی برای انجام حرفمان نداریم و فقط به این دلیل به زبانش می‌آوریم که ساده بوده و باعث خوشحال شدن فرد مقابل می‌شود.

ممکن است تصور کنیم که این نظرات عادی بی‌ضرر هستند اما در عمق درونمان می‌دانیم که درست نیستند. اینها شروع دروغهای کوچک ما هستند و به مرور زمان به افکار گناه‌آلود تبدیل می‌شوند که حواس شما را از از این لحظه پرت می‌کنند. به خودتان متعهد شوید که به هر چه که به زبان می‌آورید واقعاً اعتقاد داشته باشید و وعده توخالی که قدرت یا قصد انجام آن را ندارید به کسی ندهید.

۲. چیزی را به کسی نگویید مگراینکه بتوانید آن را به همه بگویید.

چه قبول کنیم یا نه، بیشتر ما نوعی غیبت کردن را دوست داریم. همچنین خیلی سریع اشکالات دیگران را پیدا می‌کنیم و با دوستانمان درمورد آن حرف می‌زنیم. یا بیچارگی کسی را می‌فهمیم و دوست داریم به دیگران هم اطلاع دهیم. مطمئناً نمونه‌های زیادی از این را در زندگی خودتان داشته‌اید اما برای برای نمونه به یک مورد اشاره می‌کنیم: نسیم دچار مشکل احساسی شد و امروز در محل کار سر یکی از همکاران داد می‌زند و ما به محض اینکه به خانه می‌آییم موضوع را فوراً به همسرمان می‌گوییم.

نمونه دیگر اینکه علی از کار خود اخراج شده است و وقتی درمورد آن می‌شنویم چون از او خوشمان نمی‌آید حتی درموردش جوک هم درست می‌کنیم. در دو هر نمونه، نمی‌توانیم همان چیز را برای همه بازگو کنیم، مخصوصاً خود نسیم یا علی. و اگر واقعاً فضای درونیمان را موقع و بعد از گفتن این کلمات مشاهده می‌کردیم، ته دلمان احساس خوشحالی زیادی نمی‌کردیم. وقتی آگاهانه چنین گفتگویی را مشاهده می‌کنیم، یاد می‌گیریم که هیچ کاری برای غذا دادن به روحمان انجام نداده‌ایم، همه کاری که کردیم ایجاد انرژی منفی و تعارض درونی بوده است که فضای درونی ما را آلوده کرده است. به خودتان متعهد شوید که هیچ چیزی را به کسی نگویید مگراینکه بتوانید آن را به همه دنیا اعلام کنید. برای پراکنده نکردن انرژی منفی به خودتان متعهد شوید.

۳. چیزی را که نمی‌توانید بیرون بگویید، درون نگویید.

بیشتر ما منتقد خودمان هستیم. چون چیزهایی که به خودمان، در حریم شخصی ذهنمان می‌گوییم را نمی‌توانیم به دنیا اعلام کنیم، باور داریم که تنها کسانی هستیم که از این گفتگو‌های شخصی منفی، اعتمادبه‌نفس کم و اضطراب آسیب می‌بینیم. وقتی چیزی خوب پیش نمی‌رود، اولین کسی که مقصر می‌دانیم خودمان هستیم و اشتباهاتمان را نقد می‌کنیم. همه ما با خودمان حرف می‌زنیم اما زمانی مشکل ایجاد می‌شود که به این گفتگو با خود ایمان می‌آوریم، طوریکه باورهای اشتباهی درباره خودمان در ما شکل می‌گیرد. این باورهای اشتباه برای روحمان و سلامت آینده‌مان حیاتی می‌شود مگراینکه برای فراموش کردن این باورها کاری بکنیم.میگناir دفعه بعدی که این صدا را در سرتان شنیدید که «من احمقم» یا «من به اندازه کافی خوب نیستم» یا «من موفق نیستم» یا هر فکر منفی دیگری، بفهمید که این خودتان نیستید. می‌توانید با صدای بلند بگویید، «این من نیست. این درست نیست!» و این فکر را در سرتان پرورش دهید، «از امروز به بعد، من انتخاب می‌کنم که فراموشت کنم، چون دیگر در خدمت من نیستی. تو واقعی نیستی و از امروز به بعد از دست تو آزاد می‌شوم.» فرض اصلی در قانون سوم برای پاکسازی درون این است که هر فکری را که نمی‌توانید با صدای بلند برای بقیه (هر کسی) عنوان کنید، اصلاً به درون سرتان راه ندهید. فضای درونیتان را تمیز نگه دارید.

۴. چیزی نگویید مگر اینکه درست، مفید و توام با محبت باشد.

 بعضی‌ها اینقدر با خودشان حرف می‌زنند که به صورت حرف‌های پوچ از دهانشان بیرون می‌زند. به آدمهایی که در اتوبوس حرف می‌زنند یا دوست دارند در محل‌کار با حرف زدن، خودشان را سرگرم کنند، نگاه کنید. اگر تعداد حرف‌های به دردبخور و واقعاً جالب آنها را بشمارید، تعدادشان بسیار کم خواهد بود. اینها نه تنها موجب حواس‌پرتی اطرافیانشان می‌شود، مقدار بسیار زیادی انرژی برای حرف زدن از آن فرد می‌گیرد. آخرین باری که به مدت طولانی درمورد مسئله‌ای حرف زدید و خستگی که بعد از آن داشتید را به خاطر آورید. علاوه‌براین، هرچه چیزهایی که می‌گوییم بی‌فایده‌تر باشند، چیزهای بی‌فایده‌تری هم به ذهنمان برمی‌گردانیم. اما نگران نشوید، راه‌هایی برای خاموش کردن آن وجود دارد.

بعضی‌ها روزه سکوت را امتحان می‌کنند، روزهایی که در آن نه حرف می‌زنند، نه چیزی می‌خوانند و نه از کامپیوتر استفاده می‌کنند. و در پایان آن روز، حس آرامش و انرژی بی‌اندازه‌ای می‌کنند. مراقب چیزهایی که می‌گویید باشید و فقط چیزهایی بگویید که موارد زیر درمورد آن صدق کند:
آیا چیزی که می‌گویم…

 • به نظرم درست است؟ از ته قلبم برمی‌آید؟
• برای کمک کردن به یک فرد یا موقعیت خاص مفید است؟
• مهربانانه و بامحبت است؟ مثل تحسین یا پیشنهاد کمک؟

حرف‌های آخر: برای پاک کردن ذهن
 این مقاله از ۴ قانون ساده تشکیل شده است. اجرای این قوانین ممکن است در ابتدا برایتان دشوار باشد اما اگر آن را ۳ روز به طور منظم انجام دهید، بسیار ساده‌تر خواهد شد. آن را به ۷ روز گسترش دهید و بعد به ۲۱ روز. بعد از مدتی ببینید چطور دنیای بیرونتان تغییر می‌کند، چون دنیای درونیتان تغییر کرده است.
یک نکته دیگر: اجازه دهید قلبتان هدایتتان کند. به آن اعتماد کنید و به صدایش گوش دهید