بالاتر به نظر رسیدن نسبت مرگ و میر به تعداد مبتلایان در ایران ناشی از این است که ما برای همهی موارد کرونا تست تشخیصی نمیدهیم. در واقع در بروز همهگیری نیاز به تشخیص همهی موارد مشکوک نیست. میزان تشخیص بیماران واقعی در جوامع مختلف بر اساس سیاستهای تشخیصی آن جامعه متفاوت است. اما میزان مرگ و میر مشخص است.
بنابراین صورت کسر قابل اندازهگیری است؛ درحالی که مخرج کسر تابعی از شرایط جوامع مختلف است. موارد خفیف و تحت بالینی زیادی هستند که مورد آزمایش قرار نگرفتهاند و در مخرج این کسر وارد نشدهاند. به همین دلیل میزان کشندگی این بیماری در ایران بالا تصور شده است.
زمانی انجام یک تست تشخیصی ضروری است که درمان فرد را تحت تاثیر قرار بدهد. اگر انجام دادن یا ندادن یک تست تاثیر چندانی در روند درمانی یک فرد نداشته باشد، نیاز به انجام تست نیست. بنابراین به نظر میرسد در بیمارانی که قرار است به صورت سرپایی درمان شوند انجام تست ضرورتی نداشتهباشد.
بعضی از میکروبها یا ویروسها مانند سل و آنفلوانزا «آئروسل» هستند، یعنی به دلیل وزن پایین در هوا معلق و قابل استنشاق هستند؛ در حالیکه بعضی از ویروسها مانند کرونا «دراپلت» هستند، یعنی به دلیل وزن بالا به زودی روی زمین و سطوح مینشینند و راه انتقال آنها بیشتر با تماس دست صورت میگیرد. هرچند شواهدی مبنی بر آئروسل بودن کرونا مطرح شده ولی شواهد قویتر نشان میدهد که این ویروس بیشتر به صورت «دراپلت» وجود دارد و شستن مرتب دستها مسالهی خیلی مهمتری در کنترل این بیماری است. بنابراین در صورتی که کسی مبتلا شده باشد، برای جلوگیری از ابتلای دیگران حتما باید ماسک بزند.
پرسنل درمانی بیمارستانها که با ترشحات آلودهی تنفسی بیماران در تماس هستند، در هنگام اجرای خدمت ملزم به استفاده از ماسک هستند. همچنین در فضاهای بسته و پرازدحام که خطر استشمام ویروس بیشتر است، استفاده از ماسک مفید است. اما در موارد دیگر استفاده از ماسک کمک زیادی به پیشگیری از ابتلا نمیکند.
از طرفی «توهم همه کار توانی» زدوده میشود و ما با این اضطراب عمیق مواجه میشویم که گاهی نمیتوانیم کنترل زیادی روی اوضاع داشته باشیم. البته اینها ترسهای جدیدی نیستند. همه ما در پنهانیترین لایههای ناخودآگاه مان این ترسها را تجربه میکنیم، اما معمولا با ساز و کارهای دفاعی اجازه ورود آنها را به سطح خودآگاه نمیدهیم. در شرایط بحرانی این ساز و کارهای دفاعی را از دست میدهیم و با واقعیتهای سهمگینی که همیشه بودهاند اما انکارشان میکردهایم مواجه میشویم. البته وقتی از تهدید جمعی صحبت میکنیم داستان از نظر روانشناختی کمی پیچیدهتر میشود. علت آن مسری بودن ترس است. ترس، ترس میآورد و ترس، به تشدید و گسترش ترس دامن میزند.
در یک تهدید جمعی مانند اپیدمی ویروسی، پیش از آنکه ویروس واقعی انتشار یابد، ترس ناشی از آن با سرعت و شدت بیشتری همهگیر میشود. یعنی ما اینجا با دو همهگیری مواجه هستیم: همهگیری ویروسی و همهگیری اضطراب. این اضطراب تا حد زیادی سازنده و محافظت کننده است و به احتیاط بیشتر منجر میشود ولی از جایی به بعد آسیبرسان و غیر سازنده میشود.
البته با یقین نمیتوان در مورد تاثیر استرس بر مسری بودن کرونا اظهار نظر کرد و نیاز به مطالعات بیشتری دارد. اما آنچه با یقین میتوان گفت، شیوع بیشتر رفتارهای ناسازگارانه به دنبال ترس از بیماری است. این ترس میتواند به عدم تمرکز در رانندگی و تصادفات منجر شود، بیاحتیاطیها و آسیبهای شغلی به ویژه شغلهای حساس را در پی داشته باشد، آسیبهای خانوادگی در پی داشته باشد و در مجموع پیامدهای زیادی ایجاد کند که به طور مستقیم مرتبط با کرونا نباشند. از این منظر ترس ناشی از بیماری میتواند در ابعاد وسیع پیامدهای خطرناک و گاهی جبرانناپذیر به دنبال داشته باشد.
البته این واقعیت را باید در نظر داشت که آمادهباش بودن برای مقابله با یک بیماری واگیر دار حتما اضطراب عمومی را بیشتر میکند. این اضطراب تا حدی طبیعی و لازم است. اما صحبت سر مرز بندی آن است. سوال مهم این است که از کجا به بعد این اضطراب از حالت کارکردیاش خارج و تبدیل به یک اضطراب آسیبرسان میشود. البته برای ما روانپزشکان هم این مرزبندیها در این شرایط سخت است؛ علتش این است که تعاریف ما عوض شده است. مثلاً من اگر دو هفتهی گذشته مراجعی میداشتم که به من میگفت روزانه بیست بار و هر بار بیست ثانیه دستانم را با آب و صابون میشویم و این وسط چندین بار هم دستم را با الکل ضد عفونی میکنم، حتما با تشخیص اختلال وسواسی-اجباری شدید برایش درمان را شروع میکردم، درصورتیکه در شرایط فعلی این یک رفتار نرمال است.
یکی از خطرهای پنهانی هر بحران این است که یک بحران سلامت روان روی آن سوار شود و مانند یک گلوله برفی خودش، خودش را بزرگتر کند. تمام این توصیههای بهداشتی باید جدی گرفته شوند اما به هیچ روی نباید اجازه بدهیم که روی زندگی نرمال ما تاثیر زیادی بگذارد. در این شرایط در صورتی که علایم سرماخوردگی، ولو در حد خفیف داشته باشیم خوب است که از نزدیکان مان دوری کنیم یا با رعایت اصول بهداشتی از فاصله با آنها صحبت کنیم. اما آنهایی که علامت ندارند نباید به خاطر ترس از انتقال عفونت خودشان را از موهبت روابط انسانی محروم کنند و بحران بزرگتری را که همان افسردگی و اضطراب است در خودشان ایجاد کنند.
من حتی کسانی را میبینم که از ترس انتقال عفونت به دیدن پدر یا مادرشان هم نمیروند. این ترسها آسیبهای جدی به سلامت روانی ما وارد میکند. بخش مهمی از عملکرد روانی-اجتماعی ما روابط بین فردی است و باید بتوانیم با رعایت جوانب احتیاط این عملکرد را در خودمان حفظ کنیم.